تاریخ انتشار :پنجشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۶
۵ سال از شهادت حاج قاسم می‌گذرد ولی هنوز دلهایمان آرام نگرفته است. در این روزها که ایام شهادت سردار دلهاست، هر کسی دوست دارد به نحوی از او یادی کند تا شاید کمی  دلتنگیش التیام پیدا کند.
روایت‌هایی درباره حاج قاسم که تا به حال نشنیده‌اید
به گزارش حدید نیوز، مینو اصلانی سال‌ها در سمت مسئول بسیج جامعه زنان کشور فعال بوده و به فراخور کارش با حاج قاسم در جلسات مشترک حضور داشته است. اصلانی در یک گفت وگوی خودمانی چند روایت کوتاه از سردار برایمان می‌گوید.

روز عروسی دختر حاج قاسم چه گذشت؟
چند وقتی از شهادت جهاد مغنیه می‌گذشت. آن شب عروسی دختر حاج قاسم بود. نماز مغرب را که خواندم، تلفنم زنگ خورد. شماره دفتر کار سردار بود. خیلی نگران شدم که چه اتفاقی افتاده حاج قاسم هنوز به مراسم عروسی دخترش نرفته است. آقایی که پشت خط بود گفت: سردار می‌خواهد با شما صحبت کند. در همان چند ثانیه فکرم همه جا رفت. سردار بعد از سلام و احوالپرسی گفت: می‌خواهم مانند مراسمی که برای شهید بدرالدین گرفته بودید، برای بزرگداشت جهاد و عماد مغنیه مراسمی تدارک ببینید تا از خانواده‌شان دعوت کنیم به ایران بیایند. تلفن قطع شد ولی هنوز در حیرت کار حاج قاسم مانده بودم. می‌دانستم که سردار چقدر به دخترانشان دلبسته اند ولی با این حال تا این وقت شب هنوز مشغول به کار هستند.

از همان روز هماهنگی‌های مراسم را انجام دادم. وقتی حاج قاسم از ما کاری را می‌خواست، با جان و دل انجام می‌دادیم. روز مراسم که رسید، چند ساعت قبل از شروع مراسم با چند نفر از دوستان خودمان را به حسینیه رساندیم تا آنجا را آماده کنیم. وارد حسینیه که شدیم، از دور دیدم آقایی آستین‌هایش را بالا زده و استکان‌ها را می‌شورد. فکر کردم از نیروهای خدمات آنجاست. به طرف آبدارخانه رفتم تا به آن آقا بگویم بروند ما خودمان بقیه کارها را انجام دهیم. جلوتر که رفتم، جا خوردم. خودحاج قاسم بود. مانده بودم چه بگویم. هر چه اصرار کردم سردار ما را شرمنده نکنید شما تشریف ببرید ما هستیم. حاج قاسم قبول نمی‌کرد. تا آخرین استکان را شست و گفت: من افتخار می‌کنم  برای خانواده شهدا بتوانم کاری انجام دهم.

تماس حاج قاسم از لبنان برای لغو مراسم تجلیل از همسرش
سال ۹۵ بود و هفته زن. با سردار تماس گرفتم. بعد از احوالپرسی گفتم: سردار ما می‌خواهیم به مناسبت هفته زن از همسر شما تقدیر کنیم. جایگاهی که شما در جبهه مقاومت دارید، بخش اعظمش متعلق به همسر شماست که این آرامش را در خانواده برقرار کرده است که شما بتوانید با این قدرت در میدان رزم حضور داشته باشید. سردار حرفهای من را در مورد همسرش تائید کرد و گفت: واقعا همین طور است. همراهی همسرم است که توانسته خانواده را سر و سامان دهد و من مدیون ایشان هستم. ولی نیازی به تقدیر نیست. خواهش می‌کنم این کار را نکنید. ایشان نیازی به تقدیر ندارند. من کوتاه نیامدم و گفتم: سردار شما کار خودتان را بکنید، ما هم کار خودمان را می‌کنیم. چند روز گذشت. از دفتر حاج قاسم در لبنان با من تماس گرفتند. یک نفر با لهجه ایرانی- عربی پشت خط بود و گفت: «سردار سلام رساندند و تاکید کردند که یک وقت شما آن مراسم تجلیل را برگزار نکنید.» برای من خیلی جالب بود که سردار انقدر حواسشان به همه چیز بود که حتی از لبنان تماس گرفتند و تاکید کردند. ترجیح می‌دادند از همسر بقیه شهدا که کمتر شناخته شده هستند، تقدیر شود. همیشه می‌خواستند دیده نشوند ولی خدا انقدر به ایشان عزت داد که در همه جهان دیده شدند. من همیشه می‌گویم: سردار در قید حیات نبود، حیات در قید سردار بود.
http://hadidnews.com/vdcaeyne.49nou15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما