این پا و آن پا می شود، با هر بار باز شدن درب حصار حفاظت محل حادثه دلش می تپد و نگاهش می لزرد اما خبری نیست که نیست ، می گوید« امروز 7 روز است که اینجا هستم، قاسم برای ماهی 800 هزار تومان نگهبان پاساژ پلاسکو بود، ساعت 9 صبح باید شیفتش را تحویل می داد. صبح روز حادثه ساعت 10:30دقیقه به او تلفن زدم گفت؛ اینجا آتش گرفته من بیرون ایستاده ام نگرانم نباش. نیست که ببیند نگرانی بدنم را کرخت کرده است».