سنگر خوب و قشنگی داشتیم، روی دوش خود تفنگی داشتیم، جنگ ما را لایق خود کرده بود... نجوایی از فضای جبهه و جنگ که فضای اتوبوس را پر کرده است.
به گزارش حدیدنیوز، فردی لاغراندام و بلند با موهایی کوتاه که تارهایی از موهای سفید در لابلای موهایش خودنمایی می کرد، با یک لباس ساده کرمی و شلوار مشکی و یک جفت دمپایی به سمت افرادی که در صف طولانی به انتظار اتوبوس ایستاده بودند آمد.
رو به یکی از پسرهای جوان که در صف اتوبوس ایستاده بود گفت: آقا می شه یک سوال بپرسم؟ پسر جوان سرش را به علامت پرسیدن تکان داد مرد گفت: به نظر شما می شه موهای سر اگر کوتاه باشد باز مدل بالا بهش داد، پسر جوان باز سرشو تکان داد و گفت بله می شه گفت: چطوری؟ آخه خیلی کوتاه باشه که نمی شه مثل خیلی از این آدمها که مدل مو بالایی دارند درست کرد؛ پسر که کلافه شده بود گفت: بری آرایشگاه خودشان درست می کنند. سوالهای مکرر مرد موجب شد تا همه ی کسانی که در صف اتوبوس از زن و مرد ایستاده بودند با یکدیگر پچ پچ کنند.مرد اما سوالاتش را با لکنت زبان و حالتی عصبی می پرسید.
یک خانم رو به پسر جوان گفت: ایشون مشکل عصبی دارند شما جوابشان را ندهید دیگری می خندید و یکی دیگر می گفت من دیگر دارم از این آقا می ترسم. اتوبوس آمد همه سوار اتوبوس شدند، حتی همان مرد. مرد باز هم سوالش را از جمع شلوغ اتوبوس می پرسد اما یک دفعه در شلوغی اتوبوس گم شد. نجوایی غمگین در اتوبوس پیچید به طوری که همه به دنبال شخص نجواگر می گشتند صدا بلندتر شد و یک نفر می خواند سنگر خوب و قشنگی داشتیم، روی دوش خود تفنگی داشتیم، جنگ ما را لایق خود کرده بود، جبهه ما را عاشق خود کرده بود. حال و هوای اتوبوس با توجه به هفته ی دفاع مقدس بوی جبهه گرفت چشمها به دنبال کسی که از جبهه می خواند می گشت.
چه کسی از اهالی جبهه در این اتوبوس حضور دارد. پیرمردی اشاره به همان مردی که همه ی اتوبوس را کلافه کرده بود کرد و گفت: جنگ چه بلاهایی سر جوانان ما آورد، چند دقیقه پیش این آدم ما را کلافه کرده بود و ما با تلخی با او صحبت می کردیم اما همین جوان جنگ و جبهه ما را شرمسار خود کرد مایی که آنقدر در حال و هوای زندگی و دنیا خود را گم کرده ایم یادمان رفته مدیون چه کسانی هستیم. آری به مرد لاغر اندام در هیاهوی ایند نیا با آدمهایی خاکسترش که دیگر حوصله سوالهایش را نداشتند با یک قطعه شعر یادآور شد اگر اکنون سالم و در سایه امنیت زندگی می کنیم مدیون جانفشانی های او و هم رزمهایش هستیم... مرد از جبهه می خواند دیگر کسی بر حوصله نبود... دیگر کسی نمی هراسید...