اصلاح طلبان مدعیاند همحزبی شان برخلاف قواعد سیاسی عمل کرده و لذا خائن است.
اصلاح طلبان مدعیاند همحزبی شان برخلاف قواعد سیاسی عمل کرده و لذا خائن است. باشد قبول! اگر نام این کار خیانت است و مجازاتش اخراج از حزب، پس نام کار شما در انتخابات ۸۸ را چه باید گذاشت و مجازاتش چیست؟
به گزارش حدیدنیوز، اصلاح طلبان همیشه مدعی روشنفکری و رعایت قانون و اخلاق و پرنسیپ بوده و رقبای خود را به تصلب و درگیری و مسائلی از این دست متهم کردهاند. اما آیا به راستی اینگونه است؟
طرح این ادعاها در انواع و اقسام تریبونها و رسانههای مکتوب و مجازی که از قضا از پشتوانه شبکههای ماهوارهای نیز در پمپاژ این فضا برخوردارند، در ایجاد جنجال و فضاسازیهای کاذب بدون شک موثر خواهد بود اما نگاهی گذرا و البته منصفانه به صحنه سیاسی یک دهه اخیر کشور، نشان میدهد چنین ادعایی نه تنها واقعیت ندارد بلکه مصداق نعل وارونه است.
شعار قانون گرایی و احقاق حقوق مردم در برابر حاکمیت، از کلیدیترین شعارهای دولت اصلاحات بود. در پایان کار این دولت کار به جایی رسید که صحنه شبیه دعوای یک عده آدم در کابین کوچک راننده قطار بود. آدمها توی سر و کله هم میزدند و تنها در یک چیز اتفاق نظر داشتند؛ اگر راننده یک کلمه دیگر حرف بزند یا حرکتی کند، به بیرون پرتش میکنند. حالا شما تصور کنید حال مسافران این قطار-مردم- را!
تراژدی شورای شهر اول پایتخت نیز چیزی شبیه این ماجرا بود. در آن هر چیزی بود جز سخن از درد مردم. همه اصلاح طلب بودند اما حتی تحمل خود را هم نداشتند و فقط کار به درگیری فیزیکی نکشید. آبستراکسیون و استیضاح شهرداری که خودشان انتخاب کرده بودند و مصاحبه پشت مصاحبه علیه یکدیگر سرنوشت آن را به انحلال کشاند که البته برای چنین شورایی میتوان گفت، عاقبت بخیر شد!
نمونه دیگر مجلس ششم؛ که داستان غمبارش مثنوی هفتاد من کاغذ است. شروعاش با هتک حیثیت هاشمی رفسنجانی –همانکه امروز او را منجی و بزرگ خود میدانند- بود و پایانش آن بالماسکه مضحک تحصن و دنبالهاش فراریانی که پادو سیا و ام آی۶ شدند. نگاهی به فهرست نام آنان نشان میدهد چه کسانی با ادعای پرزرق و برق - و البته توخالی اصلاحات- در مجلس ششم یعنی خانه ملت جا خوش کرده بودند.
این روزها هم رای یکی از اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران در انتخاب شهردار پایتخت، به موضوعی برای بگو مگوهای سیاسی تبدیل شده است. البته اصلاح طلب خواندن خانم الهه راستگو در حال حاضر با توجه به نوع برخورد طالبانی اصلاح طلبان با وی، اندکی جای تردید دارد چرا که «استقلال نظر» و «آزاداندیشی» متاعی است که در مغازه مدعیان اصلاحات کمتر یافت میشود.
و اما طی چند روز اخیر هر جریان و فردی از منظری به این موضوع پرداخته و این رای جنجالی دستمایه سخنان و مکتوبات فراوانی شده است. بحثها از مرزهای محکومیت یا تایید اقدام راستگو نیز فراتر رفته و در مواردی به مباحث نظری درمورد فلسفه تحزب، نسبت آزادی و حزب، اخلاق سیاسی و مباحثی از این دست نیز کشیده شده است.
عصاره اغلب مباحث اصلاح طلبان در این زمینه را میتوان این عبارت دانست؛ او یا نباید وارد بازی حزب میشد و یا وقتی وارد شد باید قاعده بازی را رعایت میکرد.
جان کلام صحیح است؛ قاعده بازی باید رعایت شود. اینکه قاعده این بازی اساساً چه بوده و نسبت قواعد سیاسی با ادعای لزوم مدیریت غیر سیاسی پایتخت از سوی اصلاح طلبان چیست، موضوع این مجال نیست. پرداختن به این موضوع که آیا کنش سیاسی راستگو قاعده بازی را نقض کرده است یا نه هم موضوع مستقلی است که کم درباره آن نگفته و ننوشتهاند.
موضوع این است؛ اصلاح طلبان که اینچنین با توپ پر و قیافه حق به جانب وارد میدان شده و مدعی لزوم رعایت قاعده بازی هستند و هم کیش خود را با ادعای نقض قاعده، چنین منکوب و لگدمال میکنند و اگر میتوانستند وی را در میدان اعدام به چوبه دار میآویختند تا درس عبرتی شود برای سایرین و بقیه حساب کار دستشان بیاید، خود چقدر اهل رعایت قواعد بازی هستند؟
اصلاح طلبان مدعیاند همحزبی شان برخلاف قواعد سیاسی عمل کرده و لذا خائن است. باشد قبول! اگر نام این کار خیانت است و مجازاتش اخراج از حزب، پس نام کار شما در انتخابات ۸۸ را چه باید گذاشت و مجازاتش چیست؟
حتی اگر استدلالهای این جماعت را بپذیریم، ماجرای انتخاب شهردار تهران و آن رای خلاف میل ایشان را حداکثر میتوان به حرکت اشتباه یک مهره پیاده در شطرنج تشبیه کرد که در بدترین حالت فیلی را سرنگون کرده است اما همین جماعت چهار سال پیش وقتی صحنه را مطابق میل خود ندیدند، در کمال گستاخی زیر صفحه زدند و اصل بازی را هم زیر سوال بردند و رسما اعلام کردند ما اصلاً این بازی را قبول نداریم تا چه رسد به قواعدش، همراهی آشکار آنان با دشمنان بیرونی که اسناد فراوانی از آن حکایت میکند، بماند!
گلو پاره کردن و سینه چاک کردن درباره لزوم رعایت قواعد بازی و مرثیهخوانی برای مخدوش شدن اخلاق سیاسی از سوی این قماش افراد، بیش و پیش از آنکه گامی رو به جلو در رشد و نهادینه کردن هنجارهای سیاسی در جامعه باشد، مصداق بارز ماکیاولیسم و تذبذب است که عوام الناس هم فریب آن را نمیخورند و با عبارت ساده اما گویای «سیاست پدر و مادر ندارد»! چنین نمایشهایی را در شب نشینیهای خانوادگی و بحثهای سیاسی درون اتوبوسی تحلیل میکنند.
شاید شما هم جزو آن دسته از افرادی باشید که تا عبارت فتنه۸۸ به گوشتان میخورد در دلتان یا با صدای بلند بگویید؛ ای آقا! بس کنید دیگر! چرا اینقدر نبش قبر میکنید؟ یک مسئلهای بود و گذشت.
آنان که قصد بایگانی کردن پرونده فتنه را دارند دو دسته بیشتر نیستند؛ یا کسانی که به قول معروف پایشان گیر است و باید جواب پس بدهند و یا فکر میکنند بازخوانی و یادآوری آن ماجرای تلخ، حاصلی جز کدورت و دشمنی و دعوا و جنجال ندارد. تکلیف دسته اول که روشن است اما دسته دوم را باید خیرخواهانی سادهلوح خواند. اگر قائله کوی دانشگاه درست تبیین و تشریح و مورد پیگرد قرار میگرفت و جوانب گوناگون و زمینههای آن موشکافی میشد، یک دهه بعد کشور به ورطه فتنه ۸۸ نمیافتاد. بایگانی سادهلوحانه پرونده ۸۸ با آرزوی اینکه انشاءالله گربه بود، کشت ویروس خطرناکی است که سالها بعد به محض آماده بودن محیط و شرایط، تبدیل به طاعونی کشنده و فراگیر میشود.
سابقه سیاسی مدعیان اصلاحات از دولت دوم خردادی تا شورای شهر اول و مجلس ششم و انتخابات ۸۸ اینگونه است. لبخند بر لب و کارد در آستین آماده دعوا و درگیری حتی با خودشان.
این روزها آنهایی که خود جزو میدانداران و سینهزنان بیرق تقلب بودند، در هر محفل و مجلسی رای غیر حزبی یک عضو شورای شهر، را برهم زننده قاعده بازی تفسیر میکنند و مجازاتش دریافت کارت قرمز از اصلاح طلبان و اخراج از زمین بازی. این حرکت اگر خلاف قاعده هم باشد، خون کسی را نریخت و آبرویی را نبرد و هرج و مرجی نساخت. با این حساب آیا سنگینترین مجازاتها برای حرکت خلاف قاعده آنانی که موجب ریخته شدن خونها و هتک حیثیت نظام جمهوری اسلامی و دهها و صدها ظلم دیگر شدند، سبکترین مجازات نیست؟