در عصر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام به ویژه دوران امامت آن امام همام، زمینه برای معرفی جایگاه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بهتر فراهم شد.
فردا روز آخر ماه صفر المظفر و سالروز شهادت جانسوز ثامن الائمه حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا است.
در عصر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام به ویژه دوران امامت آن امام همام که از سال ۱۸۳ قمری تا سال ۲۰۳ قمری طول کشید، زمینه برای معرفی جایگاه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بهتر فراهم شد. حضرت ثامن الائمه (ع) چه در عصر پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام و چه در این مدت بیست سال، گامهایی بلند در خدمت به اسلام و امت اسلامی برداشت و اقداماتی انجام داد، که در معرفی اندیشه امامت و شناخت بهتر اسلام و قرآن، نقش بنیادی ایفا کرد. شخصیت معنوی و ملکوتی، فعالیتهای علمی و تربیتی، تلاشهای اجتماعی و اقدامات سیاسی حضرت رضا علیه السلام و احتمالاً فعالیتهای نظامی وابستگان حضرت در جای، جای کشور بزرگ اسلامی در عصر آن بزرگوار، هر کدام بخشی از تفکر توحیدی و ولایی را گسترش میداد.
امامت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را باید به عنوان نقطه عطفی در تاریخ تشیع به حساب آورد از این جهت که در سیر تطور تاریخ تشیع، دوره قبل از امام رضا (ع) با شرایط خاصی مواجه شده بود و افرادی با گرایشهای فکری مختلف به ائمه (ع) در جامعه اسلامی حضور داشتند. در اعتقاد به ائمه اطهار (ع) در دوره پیش از ثامن الحجج (ع)، با افرادی مواجهیم که شیعه چهار امامی، شیعه شش امامی و شیعه هفت امامی هستند، به ویژه هفت امامی که اعتقاد دارند امام موسی کاظم (ع) امام غایب بوده و از دنیا نرفته است و موعودی که در انتظارش هستیم و در روایات به آن اشاره شده امام کاظم (ع) است؛ واقفیه یا همان هفت امامیها، دیگر اعتقادی به ائمه بعد از امام کاظم (ع) ندارند. از سوی دیگر دوران حیات امام رضا (ع) به بعد است که میشود گفت تشیع ماندگار شد چراکه اگر تا قبل از ایشان اعتقاداتی نظیر چهار امامی، شش امامی و هفت امامی بود بعد از آن حضرت دیگر مثلاً نُه امامی یا دَه امامی نداریم و به عبارت بهتر کسی که اعتقاد به امام رضا (ع) را پذیرفت تا امام دوازدهم نیز معتقد میشود چراکه سلسله امامت یک سلسله متصل است.
توجه به سیره امام رضا (ع) این امر را به وضوح نشان میدهد که آن حضرت نسبت به گسترش معارف قرآنی اهتمام ویژه ای داشتند. قرآن در سیره و سخن آن امام بزرگوار جایگاه ویژه ای داشته و زندگی روزمره خود را با آیات قرآن آن چنان آمیخته بود که در تمام ابعاد پرتوافشانی میکرد. «ابراهیم بن عباس» یکی از همراهان حضرت رضا (ع) میگوید: «همه صحبتها، جوابها و مثالهای آن حضرت نشأت گرفته از آیات نورانی قرآن مجید بود. انس و الفت ایشان با قرآن به گونهای بود که هر سه روز یک بار قرآن را ختم میکرد و میفرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم میتوانم آن را ختم کنم، امّا هرگز آیهای را تلاوت نمیکنم مگر اینکه در آن تدبّر میکنم که درباره چه چیزی و چه وقت نازل شده است.»حضرت امام رضا (ع) در مورد پیروی از آیات الهی میفرمود: «قرآن سخن خداوند است از آن نگذرید و هدایت در غیر آن نجویید، زیرا گمراه میشوید.»
«علی بن شعبه» میگوید: وقتی امام رضا (ع) در مجلس مأمون به گروهی از دانشمندان عراقی و خراسانی پیوست، مأمون گفت: منظور از آیه «ثمّ اورثنا الکتاب الّذین اصطفینا من عبادنا» چیست؟ دانشمندان گفتند: منظور تمام امت است، یعنی همه امت پیامبر (ص) برگزیده اند و کتاب به آنها ارث میرسد.
مأمون به امام رضا (ع) گفت: نظر شما چیست؟ امام رضا (ع) فرمود: خداوند در این آیه به عترت پاک پیامبر (ص) نظر دارد. مأمون پرسید: چگونه؟
امام (ع) فرمود: اگر همه امت، برگزیده خدا و وارث کتاب بودند، پس باید همه بهشت بروند، زیرا خداوند میفرماید: «فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه ذلک هو الفضل الکبیر »(۴) پس وراثت به عترت پاک رسول خدا اختصاص دارد. عترت پیامبر (ص) کسانی هستند که خداوند در کتابش آنها را چنین توصیف میکند: «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».
توجه به عقل و خردورزی از دیگر ابعاد مهم سیره حضرت ثامن الائمه (ع) است. اهل بیت عصمت و طهارت در گفتار و رفتار برای عقل و خردورزی اهمیت بسیاری قائل شده اند و آن را قویترین ارکان و پایه زندگی دانسته اند تا آن جا که عدم آن را فاجعه و مصیبت بزرگی معرفی کرده اند. چنان که امام باقر (ع) فرمود: «لامصیبة کعدم العقل؛ هیچ مصیبتی مانند بی خردی نیست.» امام رضا (ع) در روزگاری که امامت الهی در حد پادشاهی و ولایت عهدی تنزّل یافته بود، از عقل و خرد خویش بیشترین بهره را برد و با تشکیل مناظرات و احتجاجات عقلانی خردورزان را جذب خویش نموده و عدهای از آنها را به راه اصلی و حجت ظاهری و امامت هدایت نمود. حضرت رضا (ع) در تمام عرصههای زندگی به ویژه عرصه سیاسی اش رفتاری کاملاً حکیمانه و خردورزانه داشت.
پذیرش ولایت عهدی در دوران امامتش یک موضع کاملاً عاقلانه در جامعه اسلامی بود که توانست تمام شیطنتها و نقشههای مأمون را خنثی کند، به عنوان مثال هنگامی که مأمون امام را از مدینه به خراسان دعوت کرد، آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایتی خود پر کرد، به طوری که همه افراد پیرامون امام یقین کردند که مأمون بانیت سو آن حضرت را از وطن خود دور میکند. هم چنین هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایت عهدی آن حضرت مطرح شد، امام به شدت استنکاف ورزید و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفت.مأمون در این کار نه تنها چیزی بدست نیاورد، بلکه بسیاری چیزها را از دست داد. این جا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد.