امشب بهشت آرزو را باز کردند/ سرّى ز اسرار مگو را باز کردند
میلاد حضرت جواد الائمه(ع) موهبتی برای اینکه شاعران مدحیات و سرودههای خود را تقدیم محضرشان کنند. امامی که حضرت رضا(ع) دربارهشان فرمودند: ایشان، مولودی است که پربرکتتر از او برای شیعه ما به دنیا نیامده است.
به گزارش حدیدنیوز، بخشی از شعر آئینی که درونمایه آن برگرفته از آرمانها و ارزشهای اسلامی است را اشعار مذهبی و مراثی و مدح ائمه اطهار علیهم السلام تشکیل میدهند. مهم ترین نکته در این حوزه که شاعر باید به آن توجه داشته باشد پایبندی به ارزشها و باورهای دینی است که این پایبندی تأثیر بسیاری بر نفوذ و گیرایی کلام شاعر میگذارد. امروزه شعر آئینی هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت پیشرفت چشمگیری نسبت به گذشته داشته است. کمیت آن در این سیواندی سال پس از انقلاب اگر بیشتر نباشد با تمام آنچه در تاریخ شعر فارسی پیش از انقلاب سروده شده برابری میکند. به مناسبت میلاد جوادالائمه حضرت امام محمدتقی(ع) چند شعری در وصف این حضرت به ساحت ائمه اطهار(ع) و محبان اهل بیت تقدیم میشود:
امشب بهشت آرزو را باز کردند سرّى ز اسرار مگو را باز کردند
خم خانۀ توحید را در برگشودند از چهارده خم یک خم دیگر گشودند
مستان صافى دل که قدسى نام دارند کوثر به جاى مى درون جام دارند
در جام مى رخسار جانانه بینند خورشید را در حجره ریحانه بینند
در خانه شمس الضحى امشب قمر زاد وز چهارده خورشید خورشیدى دگر زاد
طاها رخى از دوده یاسین بر آمد نخلى کهن را میوه شیرین بر آمد
امشب رضا، روح رضا در دست دارد تصویرى از حسن خدا در دست دارد
یزدان رضا را ثانى موسى عطا کرد بر پور موسى تالى عیسى عطا کرد
ماهى که شرم از چهر دارد آفتابش گوید رضا بر مهد نازش ذکر خوابش
دارد رضا در پیش رو تمثال احمد سوم على بر دامنش سوم محمد
میلاد او امید اسلام است و انسان میلاد او میلاد اسلام است و قرآن
نظم زمان بعد از رضا در پنجه اوست مشکل گشاى کارها سرپنجه اوست
از روى او نور ولایت مىدرخشید در سایهاش مهر هدایت مىدرخشید
در کودکى بر مسند عصمت بر آمد انسان که از غار حرا پیغمبر آمد
یحیى بن اکثم مفتضح در بحث با او جاى سخن بر کس نماند هست تا او
دریاى جودش تشنه بر ساحل بجوید درگاه احسانش کف سائل بجوید
وقتى بر آید دست جود از آستینش گوهر فشاند در یسار و در یمینش
تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد
خیر کثیر است و کرامت پیشه دارد نخلى که در ژرفاى کوثر ریشه دارد
اى آفرینش را چراغ رهنمایى سر تا به پا رحمت جواد ابن الرضایى
اى کوثر دوم که مشهور است جودت ظاهر تمام خیر و خوبى از وجودت
در این جهان و این همه لطف و کرامت جودت قیامت مىکند روز قیامت
تفسیر جودت را توان در هل اتى یافت تصویر مهرت را درون سینه ها یافت
اى آن که نامت قفل غمها را کلید است این ملت آزاده را بر تو امید است
لطفى که در عید تو کام دل بگیرند لطفى که تا در کوى تو منزل بگیرند
امید احسان از شما دارد مؤید بر دامنت دست دعا دارد مؤید
«سیدرضا موید»
*** *** ***
امشب بـه جهان آمـده پیغمبر دیگر؟ یا کعبه گرفته است به بر حیدر دیگر؟ یا از حسنین است عیـان منظر دیگر؟ دارد به سـرِ دست، رضـا کوثـر دیگر
بُشری که دلِ آل محمّد همه شاد است این مژده بگوییـد کـه میلاد جواد است
ای بحـر تجلـی گهـرت باد مبارک ای شاخۀ طوبـا ثمـرت بـاد مبارک ای شمس ولایت قمرت باد مبارک میـلاد گرام پسـرت بـاد مبارک
این قبلۀ اربـات مـراد اسـت، مـراد است الحق که جواد است جواد است جواد است
بــا مــاه بگوییـد چـراغ سحـر اسـت ایـن بـا مهـر بگویید کـه از مهـر، سـر است این
طفـلش نتـوان گفت که خیرالبشر است این جانم به فدایش پسر است این پسر است این
ما را به پسر بودن او فخر از آن است کو بعد پدر، رهبر خلق دوجهان است
این است کز آغـاز خداونــد ستـودش این است که بگشود نبی لب به درودش این است که افتاد «کرامت» به سجودش این است که جود آمده مرهون وجودش
جوشد ز کفش لطف و عنایات خدایی آرنـد به سویش همگان دست گدایی
سرتا بـه قدم حسن خداوند جلیلش مـرآت جمـال نبـوی روی جمیلش زوّار حـرم آدم و نوح است و خلیلش مأمون شده در اوج شهی عبد ذلیلش
این است که در محضر او زادۀ «اکثم» آورد چو یک کودک ناخوانده الف، کم
این است همـان مخزن اسرار الهی وابستـه بــه علـم ازل نامتناهــی
بیپرتو او علم سیاهی است سیاهی دارد خبر از ابر و هـوا و یم و ماهی
کز معجزهاش هوش پرید از سر مأمون گویی که جدا روح شد از پیکر مأمون
ای از ازلـت نــام دلآرای محمّد وی آینــۀ طلعـت زیبـای محمّد سرتا به قدوم تـو سراپـای محمّد بوسیده پدر روی تو را جای محمّد
از جود تـو یا فضل تو یا علم تو گویم؟ وز خلق تو یا خوی تو یا حلم تو گویم؟
با این همه اوصاف خدایی ز خدایت در حیرتم آخر چه بگویم بـه ثنایت گوهر چه بوَد تا که بریزند بـه پایت؟ فرمـود پـدر: ای پــدرم بـاد فدایت!
تو مصحـف زهرایی و قرآن رضایی تو روح رضا، قلب رضا، جان رضایی
فردوس بَرد سجده به خـاک قدم تو رضوان شده پیوسته گـدای کـرم تو هنگام عطا ظرف وجود است کم تو حـجِّ حــرم الله، طـواف حــرم تـو
از ما همـه دریوزگی و عجز و گدایی از تو همه لطف و کرم و عقدهگشایی
بگـذار کـه سرگـرم هیاهـوی تو باشم تا جان به لبم هست، ثناگوی تو باشم باشد که فقط تشنه لبِ جوی تو باشم مولا کرمی کن که سگ کوی تو باشم
آن روز که خلقت همه دامان تو گیرند زنجیر مرا دست غلامـان تـو گیرند
تـو دسـت عطـا و کرم و لطف خدایی تو در دو جهان از همگان عقدهگشایی
تو حج و تو میقات، تو مروه، تو صفایی مـا جملـه گدا و تـو جواد ابن رضایی
جود و کرم از توست، تضرع صفت ماست والله گـدایـی ِ درت، سلطـنت مــاست
من میثم آلودۀ بیدست و زبانم در باغ بهار تو کم از برگ خزانم مگـذار برِ بـاد بـه کـوی دگرانم بگذار در اطراف گلت خار بمانم
من با همه گفتم که جواد است امامم باشد که بخوانی ز ره لطف، غـلامم
«غلامرضا سازگار»
*** *** ***
باده را تا آخرش سر میکشم آسمانی می شوم پر میکشم
نعره مستانه دارم در گلو مست کردم تا بیابم آبرو
یا گریبان میدرم، رسوا شوم مست کردم تا کمی شیدا شوم
همچو می میخواستم یک دل شوم با اجازه، گر شود، دعبل شوم
او پدر را میستاید من پسر او ز جان گفت است من هم از جگر
لیک شعر ما کجا آقا کجا ذکر افلاک است ما اُحصی ثنا
ما کجا و صحبت از مدح امام سیر تا خورشید روی پشت بام؟
ما کجا و بادههای سلسبیل دست ما کوتاه خرما بر نخیل
سائلی بودم که تو ره دادیم من مریض عشق، مادرزادیم
لکنتم را رفع کن در این رسا باز می گویم که لا اُحصی ثنا
ای تو آقازاده خورشید طوس روح و جان حضرت شمس الشموس
گوشهای ز آب لبت نهر رجب حوض کوثر! سید عالی نسب!
السلام ای حضرت باب المراد باب حاجات تمام این بلاد
یا رئوف بن رئوف بن رئوف یا کریم و یا جواد و یا عطوف
ای به گهواره مسیحا را امام ای مسیح بن مسیحا! السلام
شد مسیحا خاکبوس بر درت مریم عذرا کنیز مادرت
بی سبب لیلا به تو مجنون نشد بی سبب روی تو گندم گون نشد
التماس چشم چشمه سارها برکت و روزی گندم زارها
سفرههای نان به زیر دین توست رنگ گندمها از این رو عین توست
برکت از میلاد تو لبریز شد عشق لایزرع چه حاصل خیز شد
کار مژگان بلندت شد شکار از دل صیدت درآوردی دمار
دل به یک لحظه شود تسلیم تو امر کن تا جان شود تقدیم تو
پیشکش بر غمزه، سر آوردهام زخم میخواهم، جگر آوردهام
زخم تو کار مسیحا میکند زخم تو دردم مداوا میکند
السلام ای درد و درمان رضا السلام ای وصله جان رضا
دائم الخمرم بنوشم می زیاد یا جواد و یا جواد و یا جواد
بوسه بر کفش تو زد یک پیرمرد می گرفت از روی نعلین تو گرد
گرد کفشت خاک یا اینکه زر است سرمه چشم علی جعفر است
دستخط آمد برای تو ز طوس نامه را بر دیده بگذار و ببوس
نامه شرح غصه هجران توست شرح دلتنگی باباجان توست
میوه قلب پدر عمرت بلند سر سلامت باشی از شر و گزند
شد دلم تنگ و ز دوری تو چاک یا جواد بن علی روحی فداک
کاش بابای تو در آن حجره بود زهر بود و جسم تو زرد و کبود
یک کبوتر پر شکسته در قفس سخت تا کام تو می آمد نفس
پشت در کف بود و سوت و هلهله در میان آسمان ها زلزله
بین حجره بال و پر میخورد زخم تشنه بودی و جگر میخورد زخم
تشنه بودی آب را بر خاک ریخت خاک بر روی سرش افلاک ریخت
قلب بابای خراسانی شکست دیدهات را دست زهرا تا که بست
باز هم بیاحترامی بر امام می شود تشییع جسمت تا به بام
کاش می بردند جسمت با عبا ای علی اکبر به روی بامها