سریال پروانه دست گذاشت روی احساس مخاطب حساس ایرانی.
به گزارش حدیدنیوز، حدیثی هست که می گوید ارتکاب مکرر یک کار زشت زشتی آن را در نظر ارتکاب کننده از بین می برد و آن کار عادی می شود. این درست حکایت تلویزیون ماست. آنقدر سریالهای بی سروته و بی محتوا تحویلمان داده اند که با دیدن سریالی مثل پروانه، از خوشحالی به احترامش کلاه از سر برمی داریم و آن را ناجی کنداکتور به راستی فقبر و ذلیل سیما می نامیم.
پروانه را کامل دیدم. سریال تمام شد ولی همچنان ذهن من پر است از سؤال و اینکه حضرات صاحب منصب در سیما مردم را چه فرض کرده اند. البته نگرانی ندارند. آنقدر سریال ماقبل سریال(به قول اقای فراستی) به خورد مردم داده اند که به خودشان اجازه می دهند هر چند وقت هم یکبار کاری کمی پنیر تاریخ گذشته هم روی تکه نان خشکی که دست مخاطب گرسنه داده اند بمالند و انتظار دارند مخاطب حتی نیم نگاهی هم به نان و پنیر و گردوی آن ور آب نداشته باشد.
سریال پروانه دست گذاشت روی احساس مخاطب حساس ایرانی و با استفاده از آن همۀ ضعف های روایی و فنی داستان ضعیفش را پوشاند. فیلمنامۀ این کار سرشار از گاف و شکاف و چاله چوله بود. نقشهای اصلی(نمی گویم شخصیت چون نبودند.) بین تیپ و شخصیت معلق ماندند و نقشهای فرعی هم تیپهای بد و نخراشیده ای درآمدند که منطق درست و حسابی ای در پرداخت و دلیل حضورشان نبود. اینجا جا مجال مطلبی مفصل نیست و بنده سعی میکنم به شماری از پرسشهای بی شماری که فیلمنامه نویس محترم با کم کاری و سهل انگاری خودشان و مسئولان محترم سیما برایمان ایجاد کرده اند اشاره میکنم.
۱- طالبی یک شب به خانۀ پروانه می آید و در یک نگاه عاشق پروانه می شود. این عشق بخصوص از آدمی مثل طالبی باورپذیر نیست. هیچ مقدمه ای وجود ندارد. پروانه چه ویژگی ای دارد که بتواند برای مردی مثل طالبی جذاب باشد. پروانه عاشق امیر می شود چون قبلاً مرد خائن دیده و فداکاری امیر برای زنش جذبش می کند. طالبی چرا عاشق پروانه می شود آن هم در یک نگاه. ساده ترین راه این بود که نویسنده عشق طالبی را ببرد به قبل از سریال و ما از اول ببینیم که طالبی عاشق پروانه است.
۲- تنها تصویری که ما دهۀ شصتی ها از ساواک داریم از فیلمها و سریالهای تلویزیونی است و من تا کنون نفهمیده ام که بالاخره ساواک مخوف بوده یا احمق. همیشه تیز و خشن و بی رحم بوده اند و مو را از ماست بیرون کشیده اند و عرصه را برهمه تنگ کرده اند اما در پروانه گاهی خیلی باهوشند و گاهی خیلی احمق. همه جا دنبال پروانه هستند اما هیچ گاه محل قرار امیر و پروانه در پارک لو نمیرود. باور کنیم که ساواک اینقدر احمق است که از عهدۀ تعقیب یک دختر نازک نارنجی برنمیاید؟
۳-از سازمان منافقین هیچ نمی بینیم. همه چیز از طریق دیالوگهای خام و مستقیم و اکثراً ناقص منتقل می شود.
- امیر تیر می خورد و در شهر سرگردان می شود. یعنی سازمانی با ان دقت و سازماندهی مکانی برای مواقع اضطراری ندارد که نیرویش تا شب سرگردان بماند در شهر؟!؟!؟!
۴- مضحک ترین قسمت ماجرا در همان قسمت تیر خوردن امیر بود و من به خودم امیدواری دادم که اشتباه تدوین بوده و نه گاف فیلمنامه. قبل از ظهر امیر تیر می خورد و محمود دستگیر می شود. چندین بار محمود را می بینیم که از سویی به سوی دیگر کشیده می شود به نشانۀ اینکه به طرق مختلف شکنجه می شود، از حال می رود و به هوش میاید و دوباره شکنجه و... بعد از ظهر محمود خانۀ تیمی را لو می دهد و شب هم امیر را سرگردان در پارک می بینیم. چطور باور کنیم که همۀ آن شکنجه ها و لو دادن و .... در نصف روز اتفاق افتاده است.
۵- امیر و پروانه بعد از فرار به خانۀ مرد روحانی می روند و روحانی بعداً می گوید که ساواک بعد از رفتن امیرو پروانه به خانۀ او رفته است. ساواک از کجا فهمیده باید به خانۀ او برود؟ آیا بیننده حق ندارد بداند. ماجرا وقتی جالب میشود که امیر در تهران هم مرتبا به دیدن روحانی میرود. اگر رابطۀ روحانی و امیر لو رفته چرا روحانی تحت نظر نیست. مگر غیر از این است که امیر اعدامی است و یک آمریکایی را به قتل رسانده است؟!
۶- من بالاخره نفهمیدم شغل پدر پروانه چیست؟ ماجرای دیدارش با شاه و اتفاقاتی که بعد از آن برایش افتاده فقط در جملاتی کوتاه از زبان خودش بیان می شود و ما هم می گذاریم به حساب داستان فرعی بودن و .... چرا او تمام وقت در خانه است؟! اصلا کارش چیست؟ ار تباطش با طالبی چیست؟ اصلاً کار طالبی چیست؟ چرا باید فقط حدس بزنیم؟ پس وظیفۀ فیلمنامه نویس چیست؟
۷- مرتب به رابطۀ عاطفی بین پروانه و پدرش اشاره می شود اما هیچ کدام دنبال راهی برای دیدن هم نمی گردند. چرا؟ بخصوص پدر که به شدت منفعل است.
۸- عاطفه بالاخره عاشق که می شود؟ قبل از آن به پروانه می گوید مردی عاشقش شده و او عشق را سد راه می داند اما بعد خودش به عاشق شدنش اعتراف می کند. بالاخره چه کسی عاشق او شده است؟
.
.
.
- در قسمت آخر خانه محاصره می شود. قبل از آن طالبی از لو رفتنشان خبر داده ولی امیر به گونه ای حرف می زند که انگار محاصره کننده ها از اعضای سازمان هستند. مگر در آن خانه که قبلاً هم شناسایی شده چند نفر زندگی می کنند که نیاز به ان همه لشکر کشی باشد؟ و تازه آن چه جور محاصره ای است که پروانه به راحتی و بدون دیدن حتی یک مأمور فرار می کند و دوباره هم به همان راحتی برمی گردد؟ یاداشتی که کنار بچه میگذارد حاوی چه مطلبی است؟ اصلاً چگونه لو رفته اند؟ اشرف دوسره بازی کرده است یا پدرش با ساواک همکاری کرده است یا تلفنشان کنترل شده است؟ یا.... آیا بیننده حق ندارد بداند؟
- بچه چگونه به نرگس می رسد؟
و اینکه چرا بچه یک سالش می شود اما هنوز اسم ندارد یا شاید ما مثل موارد بی شمار قبلی قابل نیستیم که بدانیم. http://hadidnews.com/vdcefw8w.jh87ei9bbj.html
من هم مانند بسیاری از این مردم که هنوز رشتۀ الفتشان کاملاً با رسانۀ ملی!!! قطع نشده سریال پروانه را دیدم. البته اعتراف میکنم همان کلاهی که در مورد کلاه پهلوی سرم رفت، اینجا هم سرم رفت. کلاه پهلوی را دیدم به خاطر کیف انگلیسی و پروانه را هم دیدم به خاطر ارمغان تاریکی چون هر دو کارگردان در کار قبلی شان موفق بودند. کلاه پهلوی که حسابش جداست اما حرف من سر پروانه است.حدیثی هست که می گوید ارتکاب مکرر یک کار زشت زشتی آن را در نظر ارتکاب کننده از بین می برد و آن کار عادی می شود. این درست حکایت تلویزیون ماست. آنقدر سریالهای بی سروته و بی محتوا تحویلمان داده اند که با دیدن سریالی مثل پروانه، از خوشحالی به احترامش کلاه از سر برمی داریم و آن را ناجی کنداکتور به راستی فقبر و ذلیل سیما می نامیم.
پاسخ: يعني پروانه هيچ چيز زيبايي نداشت كه از زشتي شروع كرديد؟ اين ادبيات از ابتدا و عنوان نقدتان كاملا مبرهن نيت نگارنده است يا شايد هم عصبانيتش.. كه نمي دانم از كجاست!؟
پروانه را کامل دیدم. سریال تمام شد ولی همچنان ذهن من پر است از سؤال و اینکه حضرات صاحب منصب در سیما مردم را چه فرض کرده اند. البته نگرانی ندارند. آنقدر سریال ماقبل سریال(به قول اقای فراستی) به خورد مردم داده اند که به خودشان اجازه می دهند هر چند وقت هم یکبار کاری کمی پنیر تاریخ گذشته هم روی تکه نان خشکی که دست مخاطب گرسنه داده اند بمالند و انتظار دارند مخاطب حتی نیم نگاهی هم به نان و پنیر و گردوی آن ور آب نداشته باشد. سریال پروانه دست گذاشت روی احساس مخاطب حساس ایرانی و با استفاده از آن همۀ ضعف های روایی و فنی داستان ضعیفش را پوشاند. فیلمنامۀ این کار سرشار از گاف و شکاف و چاله چوله بود. نقشهای اصلی(نمی گویم شخصیت چون نبودند.) بین تیپ و شخصیت معلق ماندند و نقشهای فرعی هم تیپهای بد و نخراشیده ای درآمدند که منطق درست و حسابی ای در پرداخت و دلیل حضورشان نبود. اینجا جا مجال مطلبی مفصل نیست و بنده سعی میکنم به شماری از پرسشهای بی شماری که فیلمنامه نویس محترم با کم کاری و سهل انگاری خودشان و مسئولان محترم سیما برایمان ایجاد کرده اند اشاره میکنم.
پاسخ: اينكه شخصيت هاي داستان تيپند يعني هويت دقيقي ندارند كه بگذاريم به عهده بينندگان ، چرا که نویسنده حتي براي شخصيت فرعي مثل مهران هم كه فقط دو قسمت حضور دارد شناسنامه دقيقي كه در در محدوده داستان نياز دارد طراحي كردند بقيه كه جاي خود دارد..
1- طالبی یک شب به خانۀ پروانه می آید و در یک نگاه عاشق پروانه می شود. این عشق بخصوص از آدمی مثل طالبی باورپذیر نیست. هیچ مقدمه ای وجود ندارد. پروانه چه ویژگی ای دارد که بتواند برای مردی مثل طالبی جذاب باشد. پروانه عاشق امیر می شود چون قبلاً مرد خائن دیده و فداکاری امیر برای زنش جذبش می کند. طالبی چرا عاشق پروانه می شود آن هم در یک نگاه. ساده ترین راه این بود که نویسنده عشق طالبی را ببرد به قبل از سریال و ما از اول ببینیم که طالبی عاشق پروانه است.
پاسخ: كجاي داستان اشاره شده كه طالبي در يك نگاه عاشق او شده؟ طالبي كسي است كه فعاليت هاي اطلاعاتي دارد پس مي تواند او را يكسويه بشناسد و عاشقش بشود.. نكته ديگر در مورد عاشق شدن اينكه عاشقي زياد ربطي به معشوق ندارد به قول تصويربرداراین سریال آقاي افسري عشق موهبتي است كه به عاشق مي دهند و اين فهميدني نيست...واینکه طالبی با پدر رفاقت دارد و ناخواسته از دختر او اطلاعاتی هم دارد .
2- تنها تصویری که ما دهۀ شصتی ها از ساواک داریم از فیلمها و سریالهای تلویزیونی است و من تا کنون نفهمیده ام که بالاخره ساواک مخوف بوده یا احمق. همیشه تیز و خشن و بی رحم بوده اند و مو را از ماست بیرون کشیده اند و عرصه را برهمه تنگ کرده اند اما در پروانه گاهی خیلی باهوشند و گاهی خیلی احمق. همه جا دنبال پروانه هستند اما هیچ گاه محل قرار امیر و پروانه در پارک لو نمیرود. باور کنیم که ساواک اینقدر احمق است که از عهدۀ تعقیب یک دختر نازک نارنجی برنمیاید
پاسخ: اما تصوير ما از تحقيق و مطالعه شكل گرفته آنها هم مثل همه ،هم باهوش بوده اند هم بي هوش.. اما اينكه محل قرار آنها لو نميرود را بگذاريد به حساب هوش پروانه و امير كه ساواك را خوب مي پيچانند... در سال 54 فشار روی کسانی بود که مسلحانه وارد میدان شده بودند و پروانه و امیر در حاشیه آن سازمان بودند و آن دختر نازک نارنجی به گفته شما خطری برای ساواک نداشت...
۳-از سازمان منافقین هیچ نمی بینیم. همه چیز از طریق دیالوگهای خام و مستقیم و اکثراً ناقص منتقل می شود.امیر تیر می خورد و در شهر سرگردان می شود. یعنی سازمانی با آن دقت و سازماندهی مکانی برای مواقع اضطراری ندارد که نیرویش تا شب سرگردان بماند در شهر؟!؟!؟!
پاسخ: قرار نبوده از سازمان مجاهدين چيزي بيشتر از نياز داستان ببينيد.. اگر جايي از داستان به دليل كم بودن اين اطلاعات از سازمان مجاهدين نا مفهوم بوده حق با شماست...ديالوگ هاي خام را هم مشخص كنيد بد نيست.. به اندازه كافي كنش و واكنش از سازمان مي بينيم اكثر گره هاي داستان توسط آنها بوجود مي آيد...
خير مكاني نداشته اند به خاطرات عزت شاهي و احمد احمد و سايرين مراجعه فرماييد..
4- مضحک ترین قسمت ماجرا در همان قسمت تیر خوردن امیر بود و من به خودم امیدواری دادم که اشتباه تدوین بوده و نه گاف فیلمنامه. قبل از ظهر امیر تیر می خورد و محمود دستگیر می شود. چندین بار محمود را می بینیم که از سویی به سوی دیگر کشیده می شود به نشانۀ اینکه به طرق مختلف شکنجه می شود، از حال می رود و به هوش میاید و دوباره شکنجه و... بعد از ظهر محمود خانۀ تیمی را لو می دهد و شب هم امیر را سرگردان در پارک می بینیم. چطور باور کنیم که همۀ آن شکنجه ها و لو دادن و .... در نصف روز اتفاق افتاده است.
پاسخ: بله مشي ساواك اين بود كه در همان نيم ساعت اول از مجرم اعتراف بگيرند وگرنه آنها به سرعت خانه تيمي را تخليه مي كردند.. پس چيز مضحكي وجود ندارد..
5- امیر و پروانه بعد از فرار به خانۀ مرد روحانی می روند و روحانی بعداً می گوید که ساواک بعد از رفتن امیرو پروانه به خانۀ او رفته است. ساواک از کجا فهمیده باید به خانۀ او برود؟ آیا بیننده حق ندارد بداند. ماجرا وقتی جالب میشود که امیر در تهران هم مرتبا به دیدن روحانی میرود. اگر رابطۀ روحانی و امیر لو رفته چرا روحانی تحت نظر نیست. مگر غیر از این است که امیر اعدامی است و یک آمریکایی را به قتل رسانده است؟!
پاسخ : كمي هم از تخيلتان بهره بگيريد مثلا با پرس و جو مي تواند به سيد حسن برسد دقت كنيد سيد حسن وقتي اين را مي گويد کتف اش را كه گويا از ضرب و شتم ساواك درد گرفته تكان ميدهد.. بيننده با هوش مي فهمد كه ساواك به راحتي از او نگذشته و مي فهمد كه سيد حسن از ساواكي ها باهوش تر است كه نخ بدهد.. دوست عزیز اگر ساواك را باهوش تر از اين فرض كنيم كه اين همه فعاليت قبل از انقلاب شكل نمي گرفت و بايد پيرو اين نظريه بشويم كه شاه را خود آمريكا برداشت و امام خميني را آورد..!
6- من بالاخره نفهمیدم شغل پدر پروانه چیست؟ ماجرای دیدارش با شاه و اتفاقاتی که بعد از آن برایش افتاده فقط در جملاتی کوتاه از زبان خودش بیان می شود و ما هم می گذاریم به حساب داستان فرعی بودن و .... چرا او تمام وقت در خانه است؟! اصلا کارش چیست؟ ار تباطش با طالبی چیست؟ اصلاً کار طالبی چیست؟ چرا باید فقط حدس بزنیم؟ پس وظیفۀ فیلمنامه نویس چیست؟
پاسخ: چند راه براي روايت وجود دارد روايت اول شخص و روايت نا محدود و...نویسنده روايت اول شخص را برگزيده است و در اين روايت بيننده همانقدر از شخصيت هاي ديگر مي داند كه پروانه مي داند نه بيشتر... به شغل او و رفت و آمدهايش هم به اندازه كافي پرداخته شده است ، حتما صحنه شام خوردن او با شاه و رفت و آمدهايش به دربار مضحك مي شد وظيفه فيلمنامه نويس اين نيست كه لقمه را بجود.. اينطور قوه تخيل و ادراك بيننده غير فعال مي شود .نویسنده نقطه چين هاي فراواني در داستان گذاشته است تا بيننده آن را پر كند به اين ها چاله چوله نمي گويند.. اين احترام به شعور مخاطب است و ايجاد مشاركت فعال در خلق داستان...
7- مرتب به رابطۀ عاطفی بین پروانه و پدرش اشاره می شود اما هیچ کدام دنبال راهی برای دیدن هم نمی گردند. چرا؟ بخصوص پدر که به شدت منفعل است.
پاسخ: رابطه عاطفي خوبي بين آنها نيست.. اگر بود پروانه شايد پروانه به اين سادگي از خانه دل نمي كند...
8- عاطفه بالاخره عاشق که می شود؟ قبل از آن به پروانه می گوید مردی عاشقش شده و او عشق را سد راه می داند اما بعد خودش به عاشق شدنش اعتراف می کند. بالاخره چه کسی عاشق او شده است؟
پاسخ: نيازي نبود بدانيم عاشق چه كسي مي شود.. مهم اين است كه او براي خدمت به اهداف سازماني از حدود اخلاقي عبور مي كند و دچار توهم عشق مي شود عاشق كه خودش را نمي كشد.. تنها رابطه مثلثي ظريف بين عاطفه كسي كه به خانه اش رفت وآمد مي كند و فرهاد است.. كه از كنش و واكنش ها مي توان فهميد سر اين موضوع قشقرقي به پا شده و عاطفه اين ميان ويران مي شود.. بازهم بيننده مي تواند نقطه چين ها را پر كند..
9- در قسمت آخر خانه محاصره می شود. قبل از آن طالبی از لو رفتنشان خبر داده ولی امیر به گونه ای حرف می زند که انگار محاصره کننده ها از اعضای سازمان هستند. مگر در آن خانه که قبلاً هم شناسایی شده چند نفر زندگی می کنند که نیاز به ان همه لشکر کشی باشد؟ و تازه آن چه جور محاصره ای است که پروانه به راحتی و بدون دیدن حتی یک مأمور فرار می کند و دوباره هم به همان راحتی برمی گردد؟ یاداشتی که کنار بچه میگذارد حاوی چه مطلبی است؟ اصلاً چگونه لو رفته اند؟ اشرف دوسره بازی کرده است یا پدرش با ساواک همکاری کرده است یا تلفنشان کنترل شده است؟ یا.... آیا بیننده حق ندارد بداند؟
پاسخ: همانطور كه قبلا در خط مشي سازمان نشان داده شده رضا شخصيتي كه امير را تعقيب مي كند بالاخره جاي او را پيدا مي كند.. و قطعا به ساواك اطلاع مي دهد.. شما از دشمن فقط چراغ ها را مي بينيد نه يك لشگر را.. به اين ترتيب دشمن مجهول مي ماند و مخوف تر اين كاملا عمدي است .آقای سامان خیلی هنرمندانه به تصویر کشیده است که بدانيم دوست و دشمن معلوم نيست.. و اين نكته كمي نيست...اگر دقت كرده باشيد امير با تمام وجود تلاش مي كند تا سر دشمن را گرم كند تا پروانه بگريزد که آسان هم فرار نكرد..موقعیت های مکانی و زمانی سال 54 را درنظر داشته باشید !
موضوع يادداشت مي تواند جواب سؤال بعدي باشد ياداشتي كه مثلا بواسطه آن بچه را به سيد حسن برسانند و به نرگس.. واقعا حدس زدنش هوش زيادي نمي خواهد..
10- بچه چگونه به نرگس می رسد؟
و اینکه چرا بچه یک سالش می شود اما هنوز اسم ندارد یا شاید ما مثل موارد بی شمار قبلی قابل نیستیم که بدانیم.
پاسخ: بچه شش ماهه و يك ساله خيلي فرق مي كنند.. و اينكه شما اسمش را نمي دانيد به معني آن نيست كه اسم ندارد يعني اينكه فيلمنامه نويس نخواسته به اسم ديگري فكر كنيد جز همان فسقل.. مثل انقلابمان.. كه هنوز نوپاست.. و راه درازي در پيش داريم تا بشود آنچه بايد..
انشالله...
نکته : اگر به همان کافه سینما وسایتهای دیگر رجوع می کردید و گفتگوهای کارگردان و بازیگران را می خواندید متوجه می شدید که تمام سوالات شما بصورت مشروح در گفتگو با جلیل سامان و نیما رییسی و سارا بهرامی و.... پاسخ داده شده است...