تاریخ انتشار :دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۵۵
هشتاد و ششمین شماره از مجله شاهد یاران یادمان سردار حاج عباس محمد ورامینی، با عنوان «عباس علمدار» منتشر شد.

به گزارش حدیدنیوز به نقل از فارس، هشتاد و ششمین شماره از مجله «شاهد یاران» یادمان سردار حاج عباس محمد ورامینی منتشر شد.

در شماره جدید این مجله آثار و گفت‌وگو‌هایی از محمدکوثری، اصغر آبخضر، حسین شیخ الاسلام، فرح جهانگیری(همسر شهید)، علی ورامینی(برادر شهید)، حسین الله کرم، محمدرضا طالقانی، باقرشیبانی، علی زحمتکش، محسن حسن، جلیل هاشمی نیک، محمود ژولیده، مرتضی مسعودی،‌ عباس آزادی، عباس بنکدار، حسین اخوان، قاسم رجبی، دکتر مقاری،‌ حیدر زندیه، مصطفی واقفی، امیر سعیدی، ثمنی، اصغر میرزایی، ابوالقاسم یاسینی و خانم‌ها مومن و نورمحمدی منتشر شده است.



دراین ویژه نامه که با عنوان «عباس علمدار» منتشر شده، مطالبی همچون سخنرانی شهید همت بر مزار شهید ورامینی، نامه‌های آن شهید به خانواده‌اش، وصیت نامه و متن سخنرانی آن سردار پیش از عملیات فتح المبین نیز قرار گرفته است.



محمد کوثری با اشاره به خاطرات خود با عباس ورامینی در دوران تحصیل می‌گوید:



عملیات والفجر چهار به لشکر رفتم. شاید ۴۸ ساعت یا ۷۲ ساعت مانده به عملیات، حاج عباس را با همان فعالیت همیشگی‌اش دیدیم. در نهایت شب عملیات هم که فرا رسید؛ من و محمود سعادت‌نژاد با هم به منطقه رفته بودیم. هوا غروب شده و داشتند اذان مغرب را می‌گفتند چون تمامی چراغ‌های سنگرها روشن بود. من و سعادت نژاد رفته بودیم به گردان‌ها سر بزنیم و در حال برگشت بودیم.

حاج عباس هم آن زمان تازه از حج تمتع برگشته بود. با این حال نرفته بود به خانواده‌اش که در پادگان الله اکبر مستقر بودند سر بزند، یک راست به منطقه آمده بود. قصدم این بود که به حاج عباس زیارت قبولی بگویم. رفتم طرف سنگر فرماندهی و در را به طرف داخل هل دادم تا باز شود اما یک مرتبه با عکس‌العمل شدیدی از داخل روبرو شدم و در بسته شد. کنجکاو شدم که ببینم چه اتفاقی افتاده. در همان چند ثانیه دیدم که عباس، یقه حاج همت را گرفته بود و داشت با او صحبت می‌کرد. من هم تا این صحنه را دیدم اصرار نکردم که داخل بشوم. رفتم به سمت نمازخانه. بعد از اتمام نماز به طرف سنگر برگشتم و حاج همت را دیدم. ازش سوال کردم: چه اتفاقی افتاده بود که عباس یقه‌ات را گرفته بود. حاجی گفت: یقه‌ام را گرفته بود و با گریه اصرار داشت که امشب به عملیات برود. هر چه هم به او می‌گویم تو رئیس ستاد هستی و باید اینجا باشی گردان‌ها را آماده کنی و هماهنگی‌های لازم را ایجاد کنی گوش نمی‌کند. حاج همت به من گفت: عباس می‌گوید الا و بالله من باید به عملیات بروم. آخر سر هم وقتی دید من قبول نمی‌کنم؛ گفت: پس بگذار بروم نیروها را به نقطه رهایی برسانم و برگردم.‌ حاج همت هم این درخواست عباس را قبول کرده بود.



اصغر آبخضر که از رزمندگان دوره جنگ تحمیلی است با ذکر خاطراتی زیبا از آن سردار رشید می‌گوید:



بنده و شهید ورامینی در عملیات بیت‌المقدس در مرحله اول دوست مشترکی داشتیم بنام «اکبر قدیانی» که او هم در همان عملیات بیت‌المقدس شهید شد. دوستی این دو شهید حدوداً‌ دو هفته بیشتر طول نکشید. اما این دوستی آن چنان قوت و اطمینان خاطری برخوردار شد که انگاری سال‌های سال از کودکی تعزیه‌ خوان بود و از همان دوران نوجوانی ذکر مصیبت حضرت سید‌الشهدا(ع) و حضرت ابوالفضل عباس(ع) را وظیفه خود قرار داده بود. اتفاقا صدای بسیار دلنشینی هم داشت و شاید یکی از زمینه‌هایی که باعث شد شهید ورامینی و شهید قدیانی با هم خیلی زود دوست شوند همین موضوع ذاکر بودن شهید قدیانی باشد. البته شهید قدیانی ویژگی‌های خاص خودش را داشت ولی در مرحله اول آشنایی با شهید ورامینی این بود که در شب اولی که مادر دوکوهه بودیم، بعد از نماز مغرب و عشاء که تعدادی از خانواده معظم شهدا و همچنین تعدادی از مسئولین به دوکوهه آمده بودند. شهید قدیانی بعد از نماز چند دقیقه‌ای برای حاضرین ذکر مصیبت حضرت سیدالشهدا را داشت. بعد از پایان برنامه‌ ما هرچه منتظر شدیم که آقای قدیانی بیاید، او را ندیدیم. به ناچار رفتیم در محل استراحت و تا دیروقت هم بیدار بودیم. حدوداً ساعت ۱۲ شب بود که آقای قدیانی آمد. به او گفتیم کجا رفتی ما نگران شما شدیم؟ گفت: رفته بودم ستاد لشکر. سئوال کردیم ستاد لشگر برای چی؟ گفت: نمی‌دانید یکی از فرماندهان لشگر به نام آقای عباس ورامینی بعد از روضه خوانی در حسینه دوکوهه دست مرا گرفت و برد ستاد لشگر در میان جمعی از فرماندهان و گفت: برایمان روضه بخوان. من هم روضه‌خوانی کرد. مجلس خوب و با صفای شد. حال خوب و معنویی به فرماندهان به خصوص آقای ورامینی دست داده بود. بعد از اتمام روضه هم چند حکایت و داستان شیرین گفتم و بالاخره جلسه‌ای خوبی با آنها داشتم. این بود زمینه آشنایی شهید اکبر قدیانی و شهید عباس ورامینی.



دکتر حسین الله کرم که در سال‌های دفاع مقدس در بخش اطلاعات – عملیات مشغول به فعالیت بودند در خاطرات خود بخش‌های ناگفته شهید ورامینی گفت:



آقای ورامینی به عنوان رزمنده به ما مراجعه کردند. البته بنده شهید ورامینی را به واسطه اتفاقاتی که در لانه جاسوسی افتاده بود از دور می‌شناختم.

به او گفتم: من احوالات شما را تا آن موقعی که در لانه حضور داشتید می‌دانم. اما بعد از آن جریان شما به چه کارهایی مشغول بودید؟ علت حضورتان در مرکز شناسایی چیست؟ حاج عباس گفت: در ستاد بسیج مسئول آموزش بودم و حقیقتا خسته شدم که همش بسیجی‌ها را بفرستم به جبهه و شهید بشوند و آن وقت من همچنان زنده باشم. من آمده‌ام که خودم دیگر در خط مقدم جنگ حضور داشته باشم. پی‌گیری کردم و از دوستان که پرسیدم مؤثرترین واحد جنگ چه واحدی است؟ به من گفته‌اند که اطلاعات و عملیات از همه تاثیر گذارتر است.



همچنین در این ویژه نامه خاطرات زیبا و ناگفته‌های پیرامون تسخیر لانه جاسوسی توسط حسین شیخ الاسلام، علی زحمتکش، حیدر زندیه، امیر سعیدی و خانم‌ها مومن و نورمحمدی ارائه شده است.

محمود ژولیده، علی ورامینی، جلیل هاشمی نیک و محمد رضا طالقانی نیز خاطراتی از دوران نوجوانی و جوانی سردار شهید عباس ورامینی بازگو نموده‌اند.

هشتاد و ششمین ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران ویژه آذر ماه ۱۳۹۱ به قمیت ۱۶۰۰ تومان منتشر شده است. مخاطبین می‌توانند جهت تهیه این ویژه نامه با شماره‌های ۸۸۸۲۳۵۸۴-۸۸۸۳۵۱۰۸ تماس بگیرند.

http://hadidnews.com/vdcbgfb8.rhbaapiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما