سعيد مستغاثي - رخداد حيرت انگيز اخير، پيرامون نمايش فيلم «سفر سنگ» اتفاق افتاد كه البته موضوع، اصل نمايش اين فيلم نبود. بلكه اظهارات غيركارشناسانه پيرامون آن از جانب برخي دوستان در برنامه «هفت» بود كه معلوم نيست به چه دليل و چرا پس از سال ها، ناگهان در مورد فيلم ياد شده خواب نما شدند!(برخي شايعات از موضوع پروانه ساخت براي فيلم جديد مسعود كيميايي به عنوان دليل اين پروپاگاندا ياد مي كنند!!!)
اين اظهارات شگفت آور تا آنجا پيش رفت كه از جانب يكي از شركت كنندگان در ميزگرد تجليل از فيلم «سفر سنگ» (برخلاف سنت برنامه «هفت» كه معمولا به نقد فيلم ها مي پردازد و نه تحسين و تجليل از آنها) اين فيلم، پيشگويي انقلاب خوانده شد! و جناب مسعود كيميايي با اعطاي بصيرتي فوق العاده از جانب ايشان، پيشتاز در انقلاب به شمار آمد!!
واقعا معلوم نيست، دوستان گرامي برنامه «هفت» از كجاي فيلم «سفر سنگ» مسئله پيش بيني انقلاب و مبارزات مردمي را درآورده اند؟ آيا واقعا همه تحليل اين دوستان از انقلاب اسلامي همين است؟!! كدام عنصر يا عامل و يا اتفاقات اين فيلم، با وقايع انقلاب اسلامي و شخصيت هاي آن شبيه است؟
جهت اطلاع اين عزيزان بايد توضيح داد كه رژيم شاه پس از اجراي قانون به اصطلاح اصلاحات ارضي در جهت مقابله ظاهري با نظام خان خاني، يك سري برنامه ها و طرح هاي توضيحي و تشريحي و تبليغي ارائه كرد كه از آن جمله ساخت فيلم هايي براي تظاهر به حمايت از روستائيان بود تا اقدام اصلاحات ارضي، توجيه شود.
در همين مسير و در سال ۱۳۵۱ همين جناب كيميايي با سرمايه مهدي ميثاقيه بهايي، فيلم «خاك» را جلوي دوربين برد. فيلمي كه در آخرين دوره جشنواره سپاس در سال ۱۳۵۳، جايزه بهترين فيلم را دريافت نمود (البته اين تنها فيلم كيميايي با ميثاقيه نبود، وي ۲ فيلم ديگر خود يعني «بلوچ» و «گوزنها» را هم توسط مهدي ميثاقيه و با سرمايه بهاييان ساخت و البته فيلم «رضا موتوري» را در استوديو سينمايي پيام متعلق به علي عباسي از عناصر نزديك به بهاييت، «داش آكل» را با پول و حمايت برادران رشيديان از جاسوسان پيشاني سفيد MI۶ در سينما تئاتر ركس و فيلم «غزل» را با همكاري رضا قطبي و دفتر فرح ديبا در تل فيلم و كانون به اصطلاح سينماگران پيشرو توليد كرد!!)
ساخت فيلم «سفر سنگ» نيز در همين مسير بود. از همين روي داستان فيلم به نام «سنگ و سرنا» نوشته بهزاد فراهاني(كه در آن روزها افكار به اصطلاح چپ گرايانه داشت و فيلمنامه هم مملو از اين انديشه هاست) توسط وزارت فرهنگ مهرداد پهلبد خريداري شد و براي ساخت فيلم هم مسعود كيميايي( كه در ساخت فيلم «خاك» كارنامه نسبتا موفقي ارائه كرده بود) انتخاب شد كه سرمايه يك ميليون توماني وزارت فرهنگ شاه، كليد ساخت فيلم را با تهيه كنندگي اسي منفردزاده در اوايل سال ۱۳۵۶ زد(يعني در شرايطي كه هنوز نهضت مردمي انقلاب اسلامي شكل نگرفته بود).
فيلم سفر سنگ» در ششمين جشنواره فيلم تهران و در اواخر آبان ۱۳۵۶ به نمايش درآمده و مورد تحسين عوامل رژيم شاه قرار گرفت. اين در شرايطي بود كه شهادت حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان ۱۳۵۶، جرقه انقلاب اسلامي را افروخته بود و روحانيت مبارز در صدد برگزاري مراسم چهلم براي فرزند شهيد امام بود. همان مراسمي كه آتش انقلاب را از حوزه علميه قم و سپس از درون مساجد و عليه كليت رژيم شاه شعله ور ساخت، انقلابي كه برخلاف فيلم «سفر سنگ»، عناصرش گروهي خاص نبودند كه مردم در مقابل آن ها قرار گيرند.
در فيلم «سفر سنگ»، اقدام دوباره براي ساختن سنگ آسياب و حركت آن به سوي روستايي كه ظاهراً نماد ايران تحت ظلم و ستم است و به اصطلاح شكل گيري و آغاز انقلاب! توسط يك غربتي سازماندهي مي شود. غربتي كه با همين نام در فيلم شناخته مي شود و گروهي معدود به دنبالش راه مي افتند تا حركت عنصر پيشتاز را معنا ببخشند. همان عنصر محوري قيام هاي مسلحانه كه از انديشه هاي چپ گرايانه و دلمشغولي هاي شبه روشنفكري شخص مسعود كيميايي مي آمد.
در اين مبارزه، ملت و توده هاي مردم حضور ندارند و در آخرين گام هاي حركت پيشتاز، آگاه مي شوند. سؤال اينجاست كه آيا حضور مردم در انقلاب اسلامي هم همين گونه بوده است؟ راستي بين آن غربتي و رهبران انقلاب يا ديگر هدايت گران نهضت، چه وجه تشابهي وجود دارد؟ شخصيت هايي كه از ساليان پيش مورد شناخت و وثوق مردم بودند و شخص حضرت امام(ره) به عنوان مرجع تقليد، بر عموم واجب الاطاعه بودند.
اما ساختار روايتي فيلم «سفر سنگ» از دو عامل نشأت مي گيرد كه البته هيچ كدام قرابتي با انديشه ها و تفكرات انقلاب اسلامي و نهضت امام خميني(ره) نداشته و ندارند:
اول؛ دلبستگي مسعود كيميايي به فيلم هاي وسترن و شخص وسترنر كه غالباً فردي غريبه بود كه از ناكجاآبادي مي آمد و پس از سر و سامان بخشيدن به اوضاع، به سوي ناكجاآباد ديگري رهسپار مي شد مانند فيلم «شين».
دوم؛ شخصيت غريبه كه از كاراكترهاي معروف فيلم هاي هاليوود در آشنا ساختن جامعه آمريكاي نوپا با غريبه هايي است كه اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم از دهكده هاي يهودي نشين اروپاي شرقي راهي قاره نو شدند تا امپراتوري جديدي براي خود برپا سازند. غريبه هايي كه بايستي منجي آمريكا و ديگر سرزمين ها معرفي مي شدند و در اين آثار Outsider لقب گرفتند.
در واقع شخصيت غربتي فيلم «سفر سنگ» اساساً برگرفته از همان كاراكتر معروف غريبه يهودي است كه به عنوان وسترنر يا فردي نجات بخش و يا سوپرمن در فيلم هاي هاليوودي ظهور مي يافت و نمي تواند نسبتي با هدايت گران انقلاب اسلامي داشته باشد.
مردم (يعني اصلي ترين عنصر انقلاب اسلامي پس از اسلام و رهبري)، در فيلم «سفر سنگ» كاملاً منفعل و پاسيو هستند و كوچكترين شباهتي با حضور مردم ايران ندارند كه در همه مراحل نهضت امام خميني(ره) از لحظه آغاز يعني در مهر ماه ۱۳۴۱ و مقابله با لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي تا تحريم رفراندوم شاهانه براي تصويب لوايح شش گانه در بهمن ۱۳۴۱ و تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و... و كليه فراز و فرودهاي انقلاب در صحنه بودند.
نگاه «سفر سنگ» به نقش دين نيز مانند برخي تفكرات چپ ماركسيستي از قبيل حزب توده يك نگاه ابزاري است و نه نگرشي ريشه اي. آنچنانكه چنين نگاهي را در نوشته ها و حتي رمان هاي نويسندگان توده اي در سال هاي قبل و بعد از انقلاب اسلامي به وضوح مي توان ديد. كافي است به صحنه اي كه يكي از افراد گروه از بالاي امامزاده، با تمسك به شعارهاي ديني، مردم را از حمله به افرادش باز مي دارد، دقت نماييد!
مي توان گفت شايد مسعود كيميايي در فيلم «سفر سنگ» از رؤياها و آرزوهايش درباره يك قيام و جنبش سخن گفته ولي قطعاً آن قيام يا حركت (آنچنانكه مد نظر دوستان برنامه «هفت» بوده) ربطي به نهضت امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي نداشته است.
همه اين نوشته به اين معني نيست كه از مسعود كيميايي انتظار ساخت فيلمي درباره انقلاب اسلامي مي رفته، آن هم در سال هاي حاكميت رژيم شاه و در حالي كه ايشان همه فيلم سازي و سرمايه سينماي خود را به انحاء مختلف از طريق همان رژيم كسب مي كرده است. تا جايي كه ذهن نگارنده ياري مي كند، خود وي نيز چنين ادعايي نداشته و ندارد. در حوزه سينما و فرهنگ همچنانكه انتظار نبوده و نيست كه وطن را ترك نكند و به خارج كشور نرود. چنانچه برخلاف تصور دوستان برنامه «هفت»، همراه همسر سابقش و با حمايت ويژه عطاءالله خان مهاجراني كشور را ترك كرد و به بهانه ساخت فيلم، دو سال يا بيشتر در خارج از كشور ماند اما راه به جايي نبرد و بازگشت! چون اگر همسر سابقش به هر حال مي توانست با لودگي و به اصطلاح آوازه خواني روزگار بگذراند، از او در خارج كشور هيچ كاري برنمي آمد!