مهدی فخیمزاده ضمن تشریح شرایط امروز و دیروز بازیگری در سینمای ایران گفت: زمانی که به سینما رسیدم دوره لمپنها و به قولی یکهبزنها با بازیهای اغراقآمیز بود اما من به شدت در مقابل تیپسازی در این نقشها ایستادم.
فخیمزاده:
مقابل لمپنهای سینما ایستادم
20 آبان 1391 ساعت 9:33
مهدی فخیمزاده ضمن تشریح شرایط امروز و دیروز بازیگری در سینمای ایران گفت: زمانی که به سینما رسیدم دوره لمپنها و به قولی یکهبزنها با بازیهای اغراقآمیز بود اما من به شدت در مقابل تیپسازی در این نقشها ایستادم.
به گزارش حدیدنیوز، مهدی فخیمزاده از آن دست از کارگردانهایی است که حاضر نیست به هر شکل ممکن هر نقشی در آثار خود و یا حتی دیگران را بازی کند و به گفته خودش به هیچ عنوان ولع مقابل دوربین رفتن ندارد، مگر اینکه کاراکتر را باور کند. این کارگردان و بازیگر سینما و تلویزیون که آخرین حضور تلویزیونیاش سریال "تکیه بر باد" چندی پیش روی آنتن رفت، در گفتگوی مشروح با خبرنگار مهر، به مسائل بسیاری در عرصه بازیگری و چگونگی باورپذیری یک اثر نمایشی در سینما و تلویزیون اشاره کرد.
این بازیگر در این گفتگو درباره شیوههای بازیگری و فعالیت خود در عرصه بازی و کارگردانی و همچنین وضعیت فعلی سینمای ایران، چگونگی مدیریت در عرصه فرهنگ و هنر و وضعیت نهادهی فرهنگی در مواجهه با فیلمسازان سخن گفت.
فخیمزاده در بخش نخست از این گفتگو به مسائلی چون چگونگی مشاوره به کارگردانهای جوان تلویزیون، دلایل ماندگار شدن کاراکترهایی چون نمکی در فیلم سینمایی "مسافران مهتاب"، کاراکتر اصغر کوپک در سریال خواب و بیدار و در جمعبندی درباره بازی خود در نقش "محسنیان" در سریال "تکیه برباد" صحبت کرد.
با نگاهی گذرا به کارنامه کاری مهدی فخیمزاده این مطلب به درستی مشخص است که برای بسیاری از مخاطبان وجه بازیگری شما شناخته شدهتر است. به این معنا که در آثار سینمایی و تلویزیونی که کارگردانی کردهاید تنها در نصف این آثار بازی هم کردهاید. چه اتفاقی افتاده که وجه بازیگری شما نسبت به کارگردانی پر رنگتر است.
مهدی فخیمزاده: من به شخصه خیلی پیگیر بازی در آثار سینمایی و تلویزیونی نیستم، چراکه نسبت به این مقوله بسیار حساس هستم و البته از اساس خودم را بازیگر نمیدانم چون حرفه و تخصص من در عرصه سینما و تلویزیون کارگردانی است و همانطور که اشاره کردید اگر کارنامه کاری مرا نگاه کنید از میان ۱۸ فیلم و اثری که کارگردانی کردم تنها در تعدادی از این آثار بازی کردهام.
حتی در برخی مواقع در مقام تهیهکننده و یا سرمایهگذار بودم و به راحتی میتوانستم در یک اثر سینمایی و یا تلویزیونی بازی کنم، بهعنوان مثال در فیلم "همسر" ۵۰ درصد سرمایه و کارگردانی این فیلم متعلق به خودم بود اما هیچ نقشی به من نمیخورد به همین دلیل تصمیم گرفتم بازی نکنم. بنابراین ولع بازی کردن و مقابل دوربین قرار گرفتن را ندارم.
*یعنی در برخی از فیلمها و سریالهایی که بازی کردهاید اقتضای نقش ایجاب میکرده که خودتان بازی کنید و یا به دلیل پیدا نکردن بازیگر خوب نقش را بازی کردید؟
فخیمزاده: اقتضای کاراکتر نخستین عاملی است که مرا به بازی ترغیب میکند و دوست ندارم خودم را به بیننده تحمیل کنم اما اگر نقش مناسبی باشد، دوست دارم آن را بازی کنم. مثلا در سریال امام رضا(ع) نخواستم نقش مامون را بازی کنم بلکه نقش قاتل امام رضا(ع) را بازی کردم. خوب یادم هست زمانی که آقای لاریجانی رئیس وقت سازمان صداوسیما برای بازدید آمده بود با خنده از من سئوال کرد "این همه کاراکتر در این سریال وجود داشت، نقش بهتر از قاتل امام پیدا نکردی که بازی کنی!؟" یا در سریال "تنهاترین سردار" هیچ کس حاضر نشد نقش شمر را بازی کند و در نهایت خودم در نقش شمر مقابل دوربین رفتم.
* آنچه گفتید به نوعی تحمیل شدن کاراکترها به شخص خودتان بود به این معنا که به نظر میرسد چون کسی حاضر نبوده نقشهای منفی را بازی کند خودتان قبول میکردید.
فخیمزاده: نه واقعا همه داستان این نیست. برای توضیح به عقب برمیگردم زمانی که حرفه بازیگری را در سالهای دور تازه آغاز کرده بودم؛ خوب یادم هست در تئاتر آنتیگون آنوی به کارگردانی پری صابری نقش پرولوگ را بازی میکردم. این کاراکتر فرد بسیار شیکی بود که میآمد روی صحنه عینک خود را پاک میکرد و با تماشاچیان صحبت میکرد.
اما زمانی که به سینما رسیدم داستان فرق کرده بود، دوره لومپنها و به قولی یکهبزنها با بازیهای اغراقآمیز بود. البته بخشی از آن به خاصیت سینما هم باز میگشت چون این هنر صنعت دوست دارد بازیگر، به خصوص بازیگر نقش اول در کل اثر غالب باشد؛ ضمن اینکه وقتی من وارد سینما شدم سینمای ایران، دوره فیلمسازی پس از قیصر را تجربه میکرد و خود به خود نقش کارکترهای حاشیهنشین را به هنرپیشه میدادند. البته من به شدت در مقابل تیپسازی در این نقشها ایستادم.
*یعنی نقش مشابه با کاراکتری که قبلا بازی کرده بودید را دیگر بازی نمیکردید؟
فخیمزاده: دقیقا همینطور بود. هر نقشی را که بازی میکردم پس از آن تقاضا برای تکرار آن با کمی تغییرات در فیلم دیگر به من پیشنهاد میشد اما من مخالفت میکردم. بهعنوان مثال پس از اینکه نقش نمکی را بازی کردم، پیشنهادهای بسیاری برای بازی در فیلم و سریال به من شد که همان تیپ و کاراکتر را بازی کنم اما این کار را نکردم.
*مخالفتهای اینچنینی که در دوره اوج شکوفایی و بازی شما "ضدارزش" بود، متاسفانه امروز به یک ارزش و به نوعی گذران زندگی درآمده است و تعداد افرادی که تیپ هستند نه نقشآفرین کم نیستند.
فخیمزاده: تبدیل ارزشهای گذشته به ضد ارزشهای امروز، بحثی است مفصل و جامعه شناسانه که انصافا در این گفتگو نمیگنجد اما آنچه درباره خود من مسلم و مشخص است توجه به این مطلب است که به شخصه به اصلی در هنر بازیگری اعتقاد و باور دارم و آن اصل این است که تا نقشی را خودم باور نکنم امکان ندارد آن نقش را بازی کنم، چون معتقدم وقتی خودم وجود این کاراکتر را باور نکردهام قطعا مخاطب هم باور نمیکند.
در همین راستا یک خاطره تعریف کنم؛ من دو بار نقش یک معتاد را یک بار در تلویزیون و یک بار دیگر در سینما بازی کرده بودم. در آن زمان همسایهها با ناراحتی پیش مادرم آمده بودند و اظهار ناراحتی برای اعتیاد من کرده بوده بودند و مادرم هم بسیار غصه میخورد.
* اسم این سریال چه بود؟
فخیمزاده: سریال "طلاق" کاری از مسعود اسداللهی که اتفاقا سریال بسیار خوبی هم بود. یک سریال اپیزودیک بود که من در یک قسمت آن بازی کرده بودم. قسمتهای دیگر این سریال را بازیگرانی چون جمشید مشایخی، اکبر زنجانپور و دیگران بازی میکردند. نکته جالب توجه این است که من تا آن زمان مواد مخدر را به چشم خود ندیده بودم و اصلا نمیدانستم چطور استفاده میکنند اما این نقش را بازی کردم چون باور کرده بودم که یک معتاد هستم.
* گریم تا چه اندازه کمک میکند تا فضای کار به درستی از آب درآید؟
فخیمزاده: به مقوله گریم بسیار اعتقاد دارم اما به دگرگونی چهره و تبدیل شدن از کاراکتری به کاراکتر دیگر توسط گریم واقعا معتقد نیستم. چراکه اعتقاد دارم که نقش جدا از گریم باید در تار و پود بازیگر رخنه کند و به نوعی با آن کاراکتر زندگی کند و نقش در وجود بازیگر ته نشین شود.
مثلا بازیگران بزرگی چون آل پاچینو، داستین هافمن و رابرت دنیرو از جمله بازیگرانی هستند که کمترین تغییر گریم را در کارهای خود دارند اما در هر نقشی که بازی میکنند شاهد حضور متفاوت آنها هستیم. به عنوان مثال آل پاچینو در فیلمهایی چون "بیخوابی"، "وکیل مدافع شیطان"، "کارینو" کمترین گریم برای تغییر چهره را دارد اما بازی او در هریک از فیلمها کاملا متفاوت است.
* چرا؟
فخیمزاده: چون این بازیگران در هر حضور خود فرهنگ نقش و کاراکتر را تغییر میدهند، به گونهای که مخاطب باور میکرد. یک مثال دیگر میزنم آل پاچینو در فیلم مخمصه نقش یک پلیس را بازی میکند و این نقش را مخاطب به همان اندازه باور میکند که همین بازیگر وقتی نقش یک پلیس خطاکار در همبازی شدن با رابرت دنیرو روی مقابل دوربین میبرد و من به این نوع باورپذیری اعتقاد دارم و درست به همین دلیل است که سعی میکنم اول نقش را برای خودم باور کنم و قرار نیست این نقش را برای تماشاچی بازی کنم چون اگر آگاهانه بخواهم برای مخاطب بازی کنم، میشود ادا درآوردن و زمانی که این پدیده اتفاق میافتد یعنی تحمیل رخ داده است.
* یکی از نقشهایی که هنوز پس از سالها در ذهن و دل مخاطب باقی مانده و هنوز به عشق از آن یاد میکند، کاراکتر نمکی در فیلم "مسافران مهتاب" است.
فخیمزاده: به این دلیل است که من نقشها را باور میکنم و این باور به من بهعنوان بازیگر شوق میدهد و رفتهرفته در ذهن و دلم رسوب میکند. به همین دلیل است که گاهی دلم برای نمکی و اصغر کوپک و بسیاری دیگر از کاراکترهایی که بازی کردهام تنگ میشود.
*اگرموافق باشید گریزی بزنیم به سریال "تکیه برباد" که چندی پیش روی آنتن تلویزیون رفت. چطور شد در این سریال بازی کردید؟
فخیمزاده: محمود معظمی یکی از شاگردان من در آموزشگاه سمندریان بود. یادم هست که در آن زمان خیلی علاقه نشان میداد به مقوله کارگردانی و خیلی هم دوست داشت به این عرصه ورود پیدا کند. برحسب این علاقه او را به سامان مقدم معرفی کردم و او به گروه کارگردانی مقدم پیوست و پس از آن تعداد زیادی کار کرد.
بعد از مدتی معظمی وارد گروه کارگردانی خودم در دو سریال "حس سوم" و"بیصدا فریاد کن" شد. زمانی که با من وارد کار شد دیگر جوان صفر کیلومتر نبود بلکه تجربههای متفاوتی را کسب کرده بود و بعد هم سراغ ساخت تله فیلمهای متعدد رفت.
* چطور شد سر از سریالسازی در آورد؟
فخیمزاده: سه سال پیش با من تماس گرفت و گفت شبکه تهران حاضر است به من زمان ساخت سریال بدهد اما با این شرط که شما به عنوان مشاور پروژه معرفی شوید. نکتهای که وجود داشت این بود که من درک نمیکنم چطور میشود مشاور یک کار تلویزیونی بود اما سر صحنه حاضر نشد.
به همین دلیل در پروژه حاضر نمیشوم مگر اینکه نقشی باشد که به من بخورد و بتوانم هم بازی کنم و هم حضور داشته باشم. این موضوع را با عباس نعمتی و محمود سلطانی فیلمنامهنویسان که هر دو از شاگردان من بودند نیز مطرح کردم و گفتم که اگر نقشی باشد که من بتوانم بازی کنم و از نزدیک حضور داشته باشم حاضر به همکاری خواهم شد.
* و کاراکتر "محسنیان" را انتخاب کردید؟
فخیمزاده: دقیقا کاراکتر محسنیان را با کمی بالا و پایین کردن برای بازی انتخاب کردم.
* محسنیان کاراکتری بود که به شدت ظرفیت این را داشت که به تیپ تبدیل شود و خوب این اتفاق در نهایت رخ نداد و تعبیر خودتان تغییر فرهنگ در کار خود ایجاد کردید.
فخیمزاده: با صحبتهایی که با فیلمنامهنویسان این کار کرده بودم به این نتیجه رسیدم که محسنیان یک هویت مستقل باید پیدا کند. یعنی درست است که محسنیان آدم کلاهبرداری است اما خارج رفته و تحصیل کرده است بیست سال آنجا زندگی کرده زبان میداند و با فرهنگهای مختلف آشنا است بنابراین میداند چه باید بکند تا به اهداف خود برسد. در نتیجه این صحبتها بود که محسنیان یک کاراکتر مستقل پیدا کرد.
* گریم و لباس این کاراکتر خیلی کمک کرد که کار آنگونه که باید از آب درآید. اینطور نیست؟
فخیمزاده: نکته درستی را اشاره کردید. چون در طراحی این کاراکتر من او را همیشه با کلاه شاپو میدیدم و خوب یادم هست که یکی از فیلمنامهنویسان با این کلاه مشکل داشت و معتقد بود این کلاه محسنیان را شبیه به اصغر کوپک میکند یعنی کلاه محسنیان را کلاه اصغر کوپک میدانست اما من مخالف بودم و میگفتم که این کلاه محسنیان را به من بیشتر میشناساند.
* کاراکتر محسنیان در عین اینکه منفی بود اما سیاه نبود و امثال آن بسیار در اجتماع امروز دیده میشود. رنگ کاراکترهایی که بازی میکنید با وجود منفی بودن به هیچ عنوان سیاه مطلق نیست.
فخیم زاده: کاراکتری که یک کارگردان از نقش میسازد اگر واقعا آدمهای سیاه و سفید و مثبت و منفی مطلق باشند به معنای واقعی جا برای کار نمیگذارد مگر اینکه رنگی خاکستری داشته باشند. بهعنوان مثال اصغر کوپک در سریال "خواب و بیدار" کاراکتر منفوری بود اما با همه پلیدی که در ذات خود نهفته داشت، اما یک رابطه عجیبی با همسر فلج خود داشت تا جایی که به ناتاشا هشدار میدهد که اگر بخواهد به او آسیبی بزند باید از روی جنازه او رد شود.
محسنیان هم همینطور یعنی با همه بدجنسیاش در سکانس آخر میگوید آنچه خورد سم نبود قرص خواب بود یعنی نمیخواسته بچه و همسرش کشته شوند. بنابراین انسانی بود که عاطفه و مهربانی داشت.
آدمها خاکستری هستند درست مانند زندگی خودمان. به همین دلیل است در نقشهایی که بازی و یا آثاری که کارگردانی کردهام هیچگاه مطلق سیاه و یا سپید نمیبینیم همه آدمهای زندگی من خاکستری هستند. به اعتقاد من نقش و هنرپیشه یک پیکره واحد هستند و هنرپیشه زمانی میتواند که هنر بازی خود را به درستی نشان دهد که آن نقش را در خود جاری کند.
کد مطلب: 9491