فيلمساز بايد هنرش را در خدمت هر چه هنرمندانه تر نشان دادن و اعمال كردن نظر كارشناسان و تحقيقات علمي و راهگشاي آنها براي كمك به جامعه اش قرار بدهد.
«عكاسي از مشكلات» كار فيلمساز نيست
جايگاه والاي خيانت در سينماي ايران!
14 آبان 1391 ساعت 10:53
فيلمساز بايد هنرش را در خدمت هر چه هنرمندانه تر نشان دادن و اعمال كردن نظر كارشناسان و تحقيقات علمي و راهگشاي آنها براي كمك به جامعه اش قرار بدهد.
ترويج برخي مسائل خلاف واقع يا به تعبيري درست تر دروغ و كذب مثل خيانت و بي بندوباري و ولنگاري اخلاقي در فيلم هايي با تم و موضع اجتماعي، همچنين نسبت و تعميم دادن اين تخيلات به عنوان اصلي ترين موضوع و مسائل جامعه و مردم متدين و معتقد كشورمان، كاري خلاف اخلاق و دروغ پردازانه است. چند سالي است كه برخي فيلمسازان با پرداختن به موضوعات و مسائلي قابل طرح در گستره اجتماعي جامعه، سعي در القا كردن برخي تصورات و توهمات غيرواقعي يا احتمالاً تعميم و تسري شكست هاي شخصي خودشان در مسائل زناشويي، تحت عنوان واقعيات و آسيب هاي اجتماعي از طريق سينما و فيلمسازي به لايه هاي مختلف جامعه هستند.
با بررسي اجمالي بيشتر اين آثار و توليدات تنها وجه اشتراكي كه مي توان در آنها پيدا كرد القاي باب شدن عشق هاي مثلث و ضربدري در بين خانواده ها و بالاخص جوانان كشور است. تهيه و توليد فيلم هايي با چنين محتواهايي فقط درصدد يك كار و به دنبال يك هدف است و آن چيزي نيست جز اينكه با هزينه بيت المال و از جيب همين مردم بانگ شوم سرآمدن دوران اخلاق مداري را اعلام كرده از اين طريق خبر سقوط و مرگ اخلاق و ارزش هاي اجتماعي را به خانواده ها بدهند.
«عكاسي از مشكلات» و «خبر رساني» كار فيلمساز نيست
پرويز شيخ طادي، يكي از كارگردانان و فيلمنامه نويسان كشورمان كه آخرين فيلم او توانست بيشترين سيمرغ جشنواره سي ام فجر را به خانه ببرد در مورد چرايي ترويج بي اخلاقي و ساخت فيلم هايي سرشار از خيانت و ترويج روابط آزاد دختر و پسر توسط عده اي در سينما تحت عنوان دروغ واقعيت جامعه مي گويد: اين مسائل نشان دهنده دوري هنرمندان و تهيه كنندگان و تصميم گيرندگان و به طور كلي دست اندركاران اصلي مسائل مرتبط به فيلمسازي است. با نگرشي مثبت تر بايد در مورد اشخاص مسئول در اين زمينه گفت كه اينها دلسوز هستند اما از حوزه كارشناسي دقيق دور هستند و فقط از معضلات و مشكلاتي كه به زعم و انگاره آنها ديده مي شوند عكاسي مي كنند و سپس با اين عكس ها يك جور خبررساني را انجام مي دهند.
كارگردان روزهاي زندگي با خوب دانستن اينكه يك فيلمساز نسبت به معضلات جامعه اش حساسيت داشته باشد و اينكه صرف داشتن اين حساسيت و نگراني قطعاً به تنهايي كافي نيست ادامه مي دهد: بايد با كار كارشناسي يا تعامل با ديگر كارشناسان متخصص در آن زمينه و كساني كه با آمار و ارقام نسبت به مسائل و ناهنجاري هاي اجتماعي به شكلي حرفه اي سرو كار دارند و همچنين در بطن اينگونه اتفاقات حضور داشته و صاحب فكر و انديشه هستند، موضوعات و مسائل مورد نظرش را در ميان بگذارد. اين اقدام براي اين است كه با كمك و راهنمايي اين كارشناسان متوجه بشود كه چگونه مي تواند اين ناهنجاري ها و مشكلات اجتماعي را با رويكردي دردمندانه تر حل كند يا براي آنها به مردم و افراد جامعه اش راهكارهاي عملي ارائه بدهد.
روي ديگر قضيه اين است كه فيلمساز به همراه خود جامعه و افراد حاضر در آن از اين مشكل مطلع و آگاه هستند اما راهكار يا اصطلاحاً كليد حل قضيه را نمي تواند پيدا بكند. در واقع جامعه در پيدا كردن چرايي و چگونه حل كردن ناهنجاري مورد دغدغه اش دچار مشكل شده است، اينجاست كه مباحث كارشناسي و صلاحديد متخصصان براي مرتفع كردن و پاسخ دادن به سؤالات جامعه با كمك فيلمساز به اين موضوع مجوز ورود پيدا مي كند.
قطعاً فيلمساز بايد هنرش را در خدمت هر چه هنرمندانه تر نشان دادن و اعمال كردن نظر كارشناسان و تحقيقات علمي و راهگشاي آنها براي كمك به جامعه اش قرار بدهد. علت اين اقدام هم اين است هنگامي كه روانشناسان مشكلاتي را بررسي يا اعلام مي كنند در ادامه اين طرح موضوع و اشكال راهكارها و كليدهايي براي بازگشايي قفل معضلات به مخاطبانشان ارائه مي كنند. به طور مثال آنها پس از اعلام آمار و ارقام متفاوت طلاق يا بيان علل بروز و وقوع آنها، براي مقابله با رشد نگران كننده و روزافزون اين پديده زشت و نامبارك معتقدندكه علت اصلي رشد اين مسئله نبود يا عدم معرفي الگوهاي موفق در زمينه زندگي مشترك است. در واقع براي پيشگيري بايد به جامعه الگوي قهرمانانه و زندگي هاي موفق معرفي كنيم كه شاخصه هايي مثل وفاداري در بين آن الگوها وجود داشته باشد؛ چراكه افراد جامعه براي سرشاخ شدن با مشكلات نياز به الگويابي دارد و توليد و نشان دادن اين الگو به عهده فيلمساز است. اگر فيلمساز فقط اقدام به نشان دادن مشكلات اجتماعي جامعه اش بكند ممكن است تا حدودي بحث عبرت آموزي را به همراه داشته باشد اما روانشناسان معتقدند كه اين كار نهايتاً يك نوع احساس حس همجواري براي مخاطب ايجاد مي كند.
شيخ طادي در ادامه با اشاره به اينكه وقتي ما مخاطب را تحت بمباران فضاهايي پر از خيانت، بي وفايي و ناجوانمردي قرار مي دهيم و پس از ايجاد حس همجواري، در ادامه براي مخاطب حس مشابهت را ايجاد مي كند كه ديگر فقط پالس منفي از آن نمي گيرد و ضمن قبح زدايي از آن باعث ترويج و تكثير آن خواهد شد مي گويد: اين اتفاق براي افراد مذهبي و معتقد و كساني كه حتي به اين موضوع فكر هم نمي كنند و داراي زندگي پاكي هستند، كار ما باعث مي شود كه به موضوع طلاق يا خيانت فكر بكنند
وقتي ما مخاطب را تحت بمباران فضاهايي پر از خيانت، بي وفايي و ناجوانمردي قرار مي دهيم و پس از ايجاد حس همجواري، در ادامه براي مخاطب حس مشابهت را ايجاد مي كند كه ديگر فقط پالس منفي از آن نمي گيرد و ضمن قبح زدايي از آن باعث ترويج و تكثير آن خواهد شد. اين اتفاق براي افراد مذهبي و معتقد و كساني كه حتي به اين موضوع فكر هم نمي كنند و داراي زندگي پاكي هستند، كار ما باعث مي شود كه به موضوع طلاق يا خيانت فكر بكنند و به نوعي باعث مطرح شدن چنين مطالبي در بين اينگونه خانواده ها بشود و به نوعي باعث مطرح شدن چنين مطالبي در بين اينگونه خانواده ها بشود.
بنابراين فيلمساز بايد با ارائه قهرمانان مثبتي با ابعاد واقعي در داستان فيلم هايش به كمك حل مشكلات اجتماعي جامعه اش بيايد، اين كار جزو بديهي ترين وظايف رسانه ها اعم از سينما و تلويزيون و به طور كلي هنرمندان هر جامعه اي است. البته اين بايد زماني اتفاق مي افتد كه ما نسبت به مردم جامعه و كشورمان دلسوز باشيم اگر غير از اين باشد و فقط به قصد خودنمايي و نشان دادن اينكه «فقط من مشكلات را فهميده ام» باشيم بايد بدانيم كه مردم بيشتر از ما به اين مشكلات آگاهند ضمن اينكه ما هيچ كار هنرمندانه اي انجام نداده ايم.
نشان دادن آسيب هاي اجتماعي بايد با ظرافت خاص و هنرمندانه باشد
محمود گبرلو، منتقد سينما و مجري برنامه «هفت» درباره چگونگي و نحوه ورود و پرداختن به مشكلات حوزه اجتماعي در فيلم توسط فيلمساز مي گويد: پرداختن به مضامين اجتماعي يا آسيب ها اجتماعي طبيعتاً بايد نشأت گرفته از فضاي اجتماعي هر جامعه اي باشد. اگر يك اتفاقي يا آسيبي در جامعه مشاهده مي شود هنرمند وظيفه دارد و بايد با ظرافت هاي خاص و هنرمندانه آن ضعف را نشان بدهد اما گاهي مشاهده مي شود كه اين آسيب هاي اجتماعي واقعيت طبيعي جامعه نيست بلكه تابعي از اتفاقات و انديشه هاي شخصي يا ذهنيت هاي منفي يك فيلمساز يا فيلمنامه نويس است كه آن را به مخاطبان يا همه افراد جامعه تعميم داده است. يكي از دلايل اختلافات در اين حوزه هم همين است چراكه برخلاف اينكه ما معتقديم كه سينماي اجتماعي ما بايد واقعيات را بيان بكند اما متأسفانه اينجا واقعيات اجتماعي بيان نمي شود بلكه نگاه شخصي يك فيلمساز مطرح مي شود. علت و دليل اينكه چرا اين حرف زده مي شود به خاطر اين است كه وقتي ما به عنوان يك هنرمند يا فيلمساز مي خواهيم يك واقعيت اجتماعي را مطرح بكنيم، براي اين كارنيازمند تحقيق و پژوهش علمي گسترده هستيم و اجازه نداريم با تمسك به يك رويداد يا حادثه اي در پيرامون خود مان كه واقعيت كلي جامعه يا موضوع اصلي مردم نيست دست به تهيه و توليد يك فيلم سينمايي بزنيم.
مجري برنامه «هفت» در ادامه با طرح چند پرسش مبني بر اينكه آيا مي توان براساس خبر يك روزنامه يا رسانه اي مبني بر اتفاق افتادن يك قتل آن هم به دليل مسائل و مشكلات دروني يك خانواده آن را به همه جامعه تسري بدهيم و برايش فيلمسازي كنيم؟ يا اينكه با استناد به آن درمورد به وجود آمدن قتل براي همه خانواده هايي كه داراي مشكلاتي هستند حكم صادر كنيم؟ در پاسخ اين سؤالات مي گويد: طبيعتاً كسي نمي تواند به اين دلايل حكم كند كه هر مشكل خانوادگي نهايتاً منجر به قتل مي شود يا هر مشكل خانوادگي را مقدمه اي براي قتل بدانيم. فيلمساز زماني مي تواند در مورد يك معضل اجتماعي فيلم بسازد كه براساس تحقيق و پژوهش در جامعه به اين نتيجه برسد كه مشكل و مسئله مورد نظرش در آن جامعه معضل واقعي بسياري از افراد آن اجتماع است. در آن موقعيت است كه فيلمساز بايد با نگاهي ظريف و هنرمندانه در بازنمايي آن مشكل، باعث اين بشود كه تلنگري به كل اجتماع و به خصوص تذكري به مسئولان براي حل آن باشد. متأسفانه معضلي كه الان سينما با آن دست به گريبان شده اين است كه برخي موضوعات كه در تعدادي از فيلم ها به عنوان واقعيت نمايش داده مي شوند واقعيت هاي واقعي جامعه نيستند.
شايد با بررسي اين موضوعات روشن بشود كه اين مسائل ريشه در تفكر يا تجربيات شخصي فيلمنامه نويس دارند، بنابراين وقتي تماشاگر و مخاطب ايراني با اين موضوعات روبه رو مي شود و مي بيند كه اين مثلاً واقعيات با روحيه و مسائل اجتماعش سنخيتي ندارد به آن فيلم و فيلمسازش يا بخشي كه به عنوان سرمايه گذار آنها را مورد حمايت قرار داده است اعتراض مي كنند.
گبرلو در پايان با اشاره به اين نكته كه به طور قطع نمي توان از هنرمند درمان يك درد را طلب كرد، ادامه مي دهد: اما در اين زمينه مي توان انتظار داشت كه اگر قرار است فيلمساز دردي را مطرح كند به گونه اي باشد كه حس مثبت و اميدواري و نيز حس پيدا كردن راهكار و درمان معضل به تماشاگر منتقل بشود. حال يك معضلي كه در فيلم هايي با موضوعيت اجتماعي در سينما داريم اين است كه درد را مطرح مي كند اما وقتي كه تماشاگر از سالن سينما بيرون مي آيد دردي به دردهايش افزوده شده است. در واقع گاهي مخاطب پس از تماشاي اين گونه فيلم ها احساس نااميدي و پوچي مي كند يا احساس مي كند كه در زندگي به يك بن بست فكري و ذهني رسيده است.
نتيجه گيري
طرح اين گونه مطالب از جانب افرادي كه خودشان دستي در حوزه فيلمسازي يا نقد و بررسي عوالم مختلف هنر دارند نشان مي دهد كه كار كردن و فيلمسازي در ژانر اجتماعي كاري بسيار زمانبر و البته پرهزينه است. چه اينكه اگر قرار باشد كه يك فيلمساز يا نويسنده اثري را در اين زمينه توليد كند بايد به سراغ كارشناسان و جامعه شناسان زيادي برود تا بتواند به يك درك درست و منطقي از امور مهم و به نوعي اصلي و مورد دغدغه مردم جامعه اش برسد. پس از اينكه توانست به اين نقطه مهم و كليدي اشراف پيدا بكند قطعاً خواهد توانست يك فيلمنامه يا درام اصطلاحاً چفت و بست دار بنويسد و به تبع آن، برداشت و فيلمي خوب و روايتي صحيح از مسائل و مشكلات جامعه اش بسازد. اين طي طريق براي دستيابي به حقيقت پنهان در لايه هاي رفتاري افراد جامعه كار هر كسي نيست؛ چراكه با عقل معاش و اصول گيشه پسندانه برخي از فيلمسازان كه دغدغه واقعي شان كسب ثروت و شهرت است منافات و گاه تضاد و تناقض دارد. به همين دليل است كه اكثر آثار و فيلم هاي توليد شده در حوزه اجتماعي باعث دلزدگي مخاطب و به دنبال آن گريزان شدن از سينما مي شود.
اثر مخرب و وضعي ديگر اينگونه آثار ايجاد حس خود باختگي فرهنگي و سست انگاري ارزش هاي جامعه از جانب افراد به خصوص جوان هاست. چه اينكه بخش قابل توجهي از جوانان و نسل چهارمي هاي انقلاب نسبت به بسياري از قهرمانان اخلاق مدار و ارزش گراي واقعي و ملموس جامعه شان، به دليل ضعف رسانه ها و متوليان و مسئولان فرهنگي اجتماعي كشور در معرفي و برجسته سازي آنها؛ بيخبر و ناآگاه هستند. چراكه اگر بتوان به جوانان و آينده سازان هر كشوري الگوها و قهرمانان واقعي معرفي كنيم آن وقت مسائلي مثل خيانت و عشق هاي چند وجهي ديگر در صدر توهمات برخي فيلمسازان به عنوان مشكلات عمده اخلاقي جامعه قرار نمي گيرند چراكه با تأسي به اين الگوها و قهرمانان واقعي مي توان به برخي مشكلات واقعي اجتماعي و اخلاقي فائق آمد و آنها را از سر راه افراد جامعه برداشت.
اين تنبلي و تن آسايي تنها دربين برخي هنرمندان و فيلمسازان وجود ندارد بلكه بسياري از مسئولان متولي فرهنگ كشورمان نيز دچار رخوت و فترت انديشه اي شده اند و كمترين تلاش و مساعي در راه اعتلاي فرهنگ غني و سرشار از الگو و قهرمان كشورمان ندارند و تنها به صبح و شام كردن ايام در دفترهاي كارشان با ضيافت جلسه ها و نوعي روزمرگي بسنده كرده اند. چه اينكه اگر هر كشوري بخواهد با اين سطح از توان و قوت بخواهيم به جنگ مشكلات و به خصوص عرصه اي مثل فرهنگ و شبيخون فرهنگي دشمنان عليه فرهنگ و ارزش هايش وارد شود عاقبتي جز مضمحل شدن در انتظارش نخواهد بود. در اين عرصه هيچ استثنايي وجود ندارد حتي اگر سابقه تاريخي و باستاني چندين هزار ساله اي هم پشت سر داشته باشيم چراكه جنگ هزاره سوم جنگ اراده هاست نه ادعاها.
کد مطلب: 9016