«کاملاً هریس» نائب فعلی ریاست جمهوری آمریکا یک انترناسیونالیست (Internationalist) سرسخت است. بالعکس، «دونالد ترامپ» خود را یک ناسیونالیست (Nationalist) میداند. این دو کلمه، خود به تنهایی میتواند راهبرد نظام ۲ حزبی آمریکا در قبال جهان را معرفی کند.
دموکرات به دنبال اجماعسازی جهانی برای نیل به هدف مدنظر آمریکاست ولی جمهوریخواه به دلیل گرایشات راست افراطی، خود را قدرتمندتر و برتر از آن میداند که منتظر باقی جهان برای تحقق هدف مدنظر آمریکا بماند.
«جنگ عراق» و «جنگ لیبی» ۲ مثال بارز از کنش متفاوت آمریکا است. اولی در دوره جمهوریخواهان و دومی در یک دولت دموکرات به وقوع پیوست.
نتیجه بزرگترین لشکرکشی قرن از سوی جمهوریخواهان چه شد؟
آمریکا با شروع قرن به دنبال سرنگونی هفت دولت بودند. «وسلی کلارک» ژنرال ارتش آمریکا این موضوع را فاش کرد. عراق، سوریه، لیبی، سودان، سومالی و لبنان در این فهرست درج شده بودند و پس از اتمام کار، سراغ ایران میآمدند. هدف مشخص است. اکنون دولت مستقر در آمریکا باید تصمیم بگیرد که این هدف را چگونه تحقق ببخشد.
دولت جمهوریخواه «بوش پسر» دستور بزرگترین لشکرکشی قرن را صادر کرد و همسایگان شرقی و غربی ایران توسط ارتش آمریکا اشغال شد. علیالظاهر رژیم صدام ۲۱ روزه سرنگون شد اما اشغال ۸ سال به طول انجامید.
اگر محور مقاومت و باتلاق عراق نبود، تیم رادیکال دولت بوش به شدت مشتاق بود که تانکهای آبرامز آمریکایی، تهران را هم فتح کنند.
اما هزینه لشکرکشی آمریکا به عراق بیش از عواید آن بود. واشنگتن ۲ الی ۳ تریلیون دلار فقط در چاه عراق ریخت. آمریکا با این پول میتوانست عراق را غرق کند بدون اینکه یک گلوله شلیک کند اما هدف، قدرت نمایی در هزاره سوم بود. مضاف بر این، آمریکا پس از فرار ارتش رژیم صهیونیستی از حزب الله در جنوب لبنان، به دنبال ایجاد سپری محافظ از قلمروی اشغالی صهیونیستها بود.
اما خسارات آمریکا در دوره جمهوریخواهان فقط به این نقطه ختم نشد. چین از گیرکردن ماشین جنگی آمریکا در غرب آسیا نهایت بهره را برد و خود را به جایگاه برتر اقتصادی جهان رساند.
آمریکا در دوره بوش پسر (۲۰۰۱ الی ۲۰۰۹) به جایگاه سوم در میزان صادرات کل جهان و پشت آلمان و چین سقوط کرد. چین تا قبل از جنگهای پسا یازده سپتامبر آمریکا و لشکرکشیهای بوش، در میان پنج کشور اول جهان از منظر صادرات هم نبود. اکنون چین تاجر شماره یک جهان و آمریکا در جایگاه دوم است.
مقام استادی دموکرات در پیروزی بدون شلیک گلوله!
سال ۲۰۰۹ (مصادف با زمستان ۱۳۸۷) حزب دموکرات دوباره به کاخ سفید بازگشت. اکنون نوبت دولت دموکرات است که اهداف اصلی آمریکا را محقق کند.
«اوباما» ظاهراً دستور هیچ لشکرکشی را صادر نکرد اما راهبرد او در کاخ سفید منجر به تضعیف برنامه اتمی ایران، نابودی دو کشور سوریه و لیبی، تجزیه سودان و بسترسازی برای بزرگترین جنگ اروپا بعد از جنگ جهانی دوم شد، بدون آنکه آمریکا لشکرکشی کند.
سودان در سال ۱۳۸۹ تجزیه شد. «مصطفی عثمان اسماعیل» مشاور «عمرالبشیر» رئیس جمهور وقت سودان گفت: آمریکا در ابتدا مدعی وحدت سودان بود. سپس به حمایت از جدایی طلبان جنوب پرداخت و هم اکنون نیز به دنبال تجزیه کشورمان است.
لیبی نابود شد. داستان این کشور مثنوی هفتاد من است. اما یک خطی ماجرا این است که آمریکا به یک الگوی جدیدی در جنگ رسید که بلافاصله پس از لیبی، در سوریه نیز اجرایی شد. الگو بدین شکل بود که تروریست و نیروی چریکی در حکم نیروی زمینی پیشروی کند و ناتو به صورت هوایی آن را پشتیبانی کند.
عملیات آمریکایی «طلوع ادیسه» نقطه آغاز تهاجم هوایی ناتو به لیبی و نابودی این کشور بود. این حمله در سالگرد حمله به عراق اتفاق افتاد اما آن بلایی که در جنگ عراق بر سر آمریکا آمد، دیگر تکرار نشد. زیرا حزب دموکرات، کشورهای اروپایی ناتو و متحدان خود در غرب آسیا را برای سرنگونی دولت قذافی بسیج کرد و خود در جایگاه بازیگردان صحنه قرار گرفت نه بازیگر.
بیش از ۱۳ سال از طلوع ادیسه (۲۹ اسفند ۱۳۸۹) برای آزادی مردم لیبی گذشته است. «امروز ما به تمام جهانیان اعلام میکنیم که قذافی به دست انقلاب کشته شد. این لحظه تاریخی است. این پایان دیکتاتوری است». این جملاتِ سخنگوی شورای انتقال لیبی در روز کشته شدن قذافی (۲۸ مهر ۱۳۹۰) بود.
بخش اعظم این جملات درست بود! لحظهای تاریخی برای لیبی رقم خورد و پایتخت لیبی تبدیل به تنها پایتخت جهان شد که در روز روشن، در خیابانهای آن بازار برده برپا میشد و میتوانستید با ۴۰۰ دلار یک انسان را برده خود کنید! لیبی در حال حاضر دو تکه و تحت کنترل کلکسیونی از گروههای مسلح است.
راهبرد لیبی همزمان در سوریه اجرایی شد اما به دلیل حضور متحدین دمشق به سرمنزل مقصود نرسید. با این حال، ضربهای به سوریه زدند که اسرائیل و ناتو با حمله مستقیم نمیتوانستند به این کشور وارد کنند.
سوریه به مراتب گزینه سختتری نسبت به عراق برای آمریکا جهت حمله نظامی بود، اما ین کشور بدون لشکرکشی توسط دولت دموکرات ویران شد.
ماجرا فقط به غرب آسیا محدود نمیشود. حزب دموکرات استاد پیروزی بدون شلیک گلوله است. دولت اوکراین به ریاست «ویکتوریانوکوویچ» سیاست ملایمی در قبال روسیه داشت. همین موضوع سبب شد که این کشور در سال ۲۰۱۳ درگیر سلسله درگیریهای خیابانی خشونتآمیزی شود. دولتیانوکوویچ در نهایت سال ۲۰۱۴ ساقط شد. این جنگ خیابانی به نام انقلاب میدان یا کرامت شهره شد.
سقوط دولت اوکراین مقدمه جنگ اوکراین شد. ارتش روسیه پس از سقوط دولت یانوکوویچ به شبه جزیره کریمه حمله کرد و این منطقه را بخشی از خاک روسیه اعلام کرد.
در اینجا نکتهای وجود دارد: در دوره اوباما، کشورهای غربی با ایران بر سر پرونده هستهای و روسیه بر سر پرونده اوکراین توافق امضا کردند. برجام برای ایران و مینسک برای روسیه. آنگلا مرکل بعدها موضوعی را فاش کرد که در فهم نوع تعاملات غرب با شرق کمک میکند.
«آنگلا مرکل» صدراعظم سابق آلمان ( ۲۰۰۵- ۲۰۲۱) درباره مینسک گفت: توافق ۲۰۱۴ مینسک تلاشی بود برای دادن زمان به اوکراین. همچنین کییف از این زمان برای قویتر شدن استفاده کرد.
مرکل در ادامه صریحتر گفت: «اوکراین ۲۰۱۴ اوکراین امروزی نبود. پوتین در آن زمان به راحتی می توانست بر آنها غلبه کند و من بسیار شک دارم که کشورهای ناتو در آن زمان می توانستند به اندازه اکنون برای کمک به اوکراین اقدام کنند.»
توافق ابزاری برای رسیدن به هدف بزرگتر بود نه حل مناقشه. هدف تضعیف روسیه بود. منتهی نیاز به حداقل ۸ سال زمان بود تا اوکراین تبدیل به انبار تسلیحات غربی و جنگجویان آموزش دیدهای شود تا باتلاقی برای غرق کردن ارتش روسیه ایجاد کنند.
در برنامه هستهای ایران نیز همین موضوع تکرار شد. اوباما واقع بین بود. او شاهد بود که بوش با تهدید و محاصره نظامی ایران، نتوانست تهران را مجبور به عقب نشینی کند، لذا دولت روحانی را با چماق تحریم به میز مذاکره کشاند ولی از هویج اقتصاد چیزی به او نداد.
هدف آمریکا، انتفاع اقتصادی ایران نبود، مهار تهران بود. این مهار در سه حوزه هستهای، نظامی و منطقهای باید رخ میداد که با زیرکی دولت دموکرات و سادگی دولت روحانی (در خوشبینانهترین حالت) مهار اتمی ایران رخ داد. آمریکا پس از برجام، به دنبال برجام نظامی و منطقهای بود که با سد رهبر انقلاب مواجه شد.
تفاوت دیگر جمهوری خواه و دموکرات در نوع کلام و بیان آنهاست. جمهوری خواه بدون ملاحظه است. لذا فردی مثل ترامپ صراحتاً از ایران تحت عنوان ملت تروریست یاد میکند. نمیگوید رهبر ترویست است، نمیگوید دولت ترویست است بلکه صریحاً ملت ایران را تروریست میداند. گزینه نهاییشان برای اداره ایران هم سازمان تروریستی مجاهدین خلق است.
این نوع ادبیات در کلام دموکرات نیست. دموکرات همواره به دنبال نفاق و شقاق در داخل ایران هستند. به دنبال یارگیری از یک قشر علیه قشر دیگر، تا بتوانند جامعه را درگیر کنند. به همین دلیل است که در دوره دموکرات، سیل جوایز و عناوین به سمت ایرانی تباران سرازیر میشود. از اسکار گرفته تا صلح نوبل.
رهبر انقلاب روز ۱۷ آبان ۱۳۵۹ در رابطه با نظام دو حزبی آمریکا بیان کردند: «از نظر ملت ایران، میان قدرت شیطانی کارتر [دموکرات] و قدرت شیطانی ریگان [جمهوریخواه] تفاوتی وجود ندارد ... هر دو حزب بر اساس توسعه امپراطوری اقتصادی و سیاسی فعالیت میکنند. فرق این دو حزب، فرق میان منافق و کافر است؛ آن یکی منافق بود و این یکی کفر صریح.»