مختار، فرزند ابوعبید ثقفی است، کسی که شهرتش مدیون شجاعتش است. اولین سابقه مختار در تاریخ اسلام نقلی است که درباره برخورد غیر شیعی او با امام حسن(ع)به او نسبت داده شده است. هنگامی که امام در ساباط مدائن راحت برداشت و در خانه حاکم مدائن، عموی مختار، سکنی گزید، مختار پیشنهاد کرد تا او را تحویل معاویه داده و حسن نیت خود را نزد معاویه اثبات کند. اما عمویش از این سخن برآشفت و مختار نیز ساکت گشت. [1] گفته اند که به همین دلیل مختار نزد شیعیان، از عثمانیه به شمار می آمد [2] تا اینکه بعدها خود به شیعیان پیوست. احتمال ساختگی بودن چنین نقلی زیاد است، زیرا انگیزه های فراوانی در میان راویان اموی وجود دارد تا مختار را دورو، منافق، دروغگو، و شخصیت او را بی ثبات جلوه دهند. و آنچه مسلم است اینکه مختار قبل از واقعه کربلا، یکی از شیعیان معروف در کوفه بوده وهنگامی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، در منزل او اقامت کرد. [3] زمانی که مسلم با حمله به قصر ابن زیاد خود را درگیر کرد و پس از چندی دستگیر شد و به شهادت رسید، مختار نتوانست در قیام او شرکت کند، زیرا از قبل موعدی برای شروع قیام وجود نداشت. مختار از کوفه خارج شده بود و [4] هنگامی که به کوفه رسید، ابن زیاد بر شهر تسلط یافته و حکومت نظامی اعلام کرده و بسیاری به اجبار در مسجد محبوس شده بودند.
دستگیری مختار و به زندان افتادن او در طول جریان کربلا
مختار به دست عمال عمرو بن حریث دستگیر شد و به زندان افتاد و در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داد، در زندان بود تا اینکه بعدها، با وساطت عبد الله بن عمر از زندان آزاد شد. و به علت وحشتی که ابن زیاد از تحریکات مختار علیه امویان داشت بدو دستور داد تا ظرف سه روز کوفه را ترک کند. [5] پس از آن مختار به مکه رفت. در آن زمان، عبد الله بن زبیر حاکم مکه بود. پس از بازگشت مختار به مکه، ابن زبیر او را دعوت به همکاری کرد. او نیز با گرفتن تعهد در اینکه در کارها او را شریک خویش کند، با او بیعت کرد. در همان زمان مکه مورد محاصره سپاه شام قرار گرفت. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم بیت الله دفاع کرد تا اینکه سپاه شام بازگشتند. در این دفاع حتی گروهی از خوارج نیز شرکت داشتند. [6]
اندیشه انتقام از قاتلین حسین بن علی(ع)
بعد از پایان یافتن محاصره، و آنگاه که کوفه نیز به دست زبیری ها افتاد، مختار به کوفه بازگشت. ابن زبیر که نسبت به او مظنون بود، او را مورد توجه قرار نداد. اغلب مؤرخان گفته اند که مختار که پس از واقعه کربلا مکرر از انتقام گرفتن از قاتلین حسین بن علی(ع) سخن گفته است. [7] آمدن او به کوفه، مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود. طبعا شخصیت سلیمان و سابقه او بسیار زیادتر از مختار بود و لذا مختار نمی توانست در برابر او، شیعیان را به سوی خویش جذب کند. در عین حال اعتقادی نیز به اقدام سلیمان نداشت و لذا بصراحت اظهار می کرد: «لا علم له بالحروب و السیاسة »، [8] سلیمان آشنایی با جنگ و سیاست ندارد.
دعوت مختار از بازماندگان قیام توابین
تبلیغات مختار سبب کندی کار توابین شد. در عین حال بیشتر شیعیان با سلیمان بودند. مختار چاره ای جز صبر کردن نداشت. او می بایست تامل کند تا کار توابین روشن شود. [9] پس از خروج سلیمان از شهر، قاتلین حسین بن علی(ع) که از ناحیه مختار هراس فراوانی داشتند، حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. بعدها عبد الله بن عمر نزد ابن زبیر شفاعت مختار را کرد و با تضمینی که شیعیان دادند، مختار آزاد شد. هنگامی که خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید، مختار در زندان بود. او ضمن نوشتن نامه تسلیتی برای رفاعة بن شداد، رحمت و درود بر سلیمان فرستاد و با تمجید از او، از بازماندگان توابین خواست تا آماده قیام باشند. او آنها را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت(ع)، دفاع از ضعفا و جهاد با محلین(کسانی که حرمت اسلام را شکسته، حرام آن را حلال دانسته اند)دعوت کرد. [10]
حمایت محمد بن حنفیه از قیام مختار
مختار به صورت پنهانی شیعیان را در محافلی فراهم می آورد و به عنوان نماینده محمد بن حنفیه آنان را به سوی خویش دعوت می کرد. این مساله در عین آنکه توجه شیعیان را به سوی او معطوف می ساخت، سبب تردید نیز در میان آنها می شد، تردید آنها در صداقت مختار نسبت به نمایندگی از سوی محمد بن حنفیه بود. آنان برای کسب اطمینان، تصمیم گرفتند تا به مدینه رفته و از محمد بن حنفیه در این باره سوال کنند. عبد الرحمن بن شریح و گروهی دیگر روانه مدینه شدند و به طور خصوصی با ابن حنفیه ملاقات کرده و موضع او را نسبت به مختار سؤال کردند. محمد بن حنفیه از مختار به صورت سربسته و مبهم حمایت کرد. او گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه ». [11] در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد.
مختار در پی افراد نیرومند و پرنفوذی بود که بتواند پایگاه اجتماعی خود را با داشتن حمایت برخی از سران قبایل محکم کند. از جمله این افراد، ابراهیم بن اشتر، فرزند مالک اشتر بود که هم از لحاظ شهرت تشیع پدر مقامی داشت و هم از حیث شجاعت و نفوذ خود در نخغیهای کوفه. مختار پس از مذاکراتی توانست ابراهیم را به خود جلب کرده به وسیله او موضع خود را در کوفه تقویت کند، گرچه بعدها ابراهیم از او جدا شد.
پیوستن ابراهیم بن اشتر و آغاز قیام مختار
قرار شد تا در شب پنجشنبه، چهاردهم ربیع الاول سال 66 شورش آغاز شده و شهر از دست آل زبیر آزاد شود. عبد الله بن مطیع، که اخبار مربوط به شورش مختار را شنیده بود، از چند شب قبل از آن دستور داده بود تا شهر را بیشتر کنترل کرده و شبها رفت و آمد را کنترل کنند. به هر حال چنین خبری نمی توانست در پرده بماند و لذا در همان آغاز به او گفته بودند که گروهی از ترابیه(اسمی که به شیعیان به مناسبت کنیه ابو تراب به علی نسبت می دادند) با مختار بیعت کرده اند. [12] دو شب قبل از موعد، گروهی همراه ابراهیم با سپاهی از حاکم کوفه برخورد کرده و درگیر شدند. ابراهیم موفق شد سر ایاس بن مضارب، رئیس نیروهای عبد الله بن مطیع، را جدا کرده و آنها را متفرق کند. اما روشن بود که آنها می باید زودتر از موعد مقرر کار را شروع می کردند. شعارهای«یا منصور امت»(شعاری که مسلمین در جنگهای صدر اسلام می دادند)و نیز«یا لثارات حسین » [13] - که جهت گیری اصلی جنبش مختار بود - بلند شد و شیعیان بدو ملحق شدند. به گفته ابن اعثم: «و جعل یخرج الناس من کل ناحیة علی صعب و ذلول »، [14] از هر گوشه و کناری مسلمانان با وجود مشکلات و مشقات فراوان بدو پیوستند. مختار بنا به سیره امام علی(ع)، که جنگ را قبل از شروع طرف مقابل جایز نمی دید، به ابراهیم گفته که آغازگر جنگ نباشد. [15] در جریان تسخیر شهر توسط نیروهای مختار، درگیریهای متعددی رخ داد [16] و علی رغم نیروهای زیادی که در اختیار عبد الله بن مطیع بود(حدود بیست هزار نفر) مختار توانست در کنار یک پنجم این مقدار، شهر را از دست ابن مطیع بیرون آورد و بر آن حاکم شود. با پراکنده شدن افرادی که تحت فرماندهی شبث بن ربعی می جنگیدند، قصر کوفه به محاصره یاران مختار درآمد. عبد الله بن مطیع پس از سه روز به طور مخفیانه از قصر خارج شد و بقیه نیز با گرفتن امان خود را تسلیم کردند.
پیروزی قیام و بیعت مردم کوفه با مختار
مختار با مردم کوفه به عنوان امیر آنها بیعت کرد و با توجه به عقیده شیعی خود به آنها گفت: بعد از بیعت با علی بن ابی طالب(ع) و آل علی(ع)، درست تر از این بیعت، با کسی بیعت نکرده اند. [17] او سپس آنچه را باید بر اساس آن بیعت صورت گیرد، مطرح کرد: کتاب خدا، سنت پیامبر(ص)، انتقام خون اهل بیت(ع)، جهاد با تجاوزگران به حریم الهی، دفاع از محرومین و جنگ با کسی که با آنان بجنگد و صلح با کسی که با آنها به صلح رفتار کند. [18] او که اینک کوفه را در اختیار داشت، کوشید تا در آغاز امنیت عمومی ایجاد کرده و پس از آن کسانی را که در جریان کربلا نقشی داشته اند، از بین ببرد.
آرامش کوفه دیری نپایید
آرام شدن کوفه برای مختار مدت زیادی به طول نینجامید. زیرا خبر آمدن سپاه شام به فرماندهی عبید الله بن زیاد به کوفه رسید. سپاه شام که توابین را شکست داده بود، پس از درنگی در برخورد با قبیله قیس بن عیلان راهی موصل شد. [19] مختار سپاهی سه هزار نفری را به سوی یک گروه شش هزار نفری، به فرماندهی عبید الله بن زیاد، اعزام کرد. در درگیری بین آنها، ربیعة بن مخارق، فرمانده نیروهای ابن زیاد، کشته و سیصد نفر به اسارت سپاه مختار درآمدند. با این حال روشن بود که این تعداد نمی توانستند در برابر سپاه شام مقاومت کنند. لذا مختار یک گروه هفت هزار نفری را به فرماندهی ابراهیم بن اشتر به عنوان نیروی امدادی به سوی آنها فرستاد.
روی کار آمدن مختار نمی توانست به هیچ عنوان مورد رضایت اشراف باشد. چرا که اولا مختار انگیزه خود را در این اقدام گرفتن انتقام از قاتلین حسین بن علی(ع)عنوان کرده بود و اشراف خود در شمار قاتلان اصلی امام بودند. ثانیا مختار با توجه به محدودیت نیروهای شیعه مذهب در کوفه، رو به سوی موالی (موالی کسانی بودند که از یک طرف خاطره خوشی از برخوردهای انسانی و اسلامی امیر المؤمنین(ع) داشتند و از طرف دیگر فشار بنی امیه و اشراف وابسته بدانها را در مدت بعد از سال چهل تحمل کرده بودند. لذا به دنبال فرصتی بودند تا بتوانند موقعیت دشوار خود را در جامعه عوض کرده و از ذلت و خواری، که پیش از آن دچارش بودند، رهایی یابند. ظهور مختار هم به نفع موالی بود تا از طریق او کسب نفوذی کنند و هم به نفع مختار بود تا با کمک گرفتن از آنها دشمن خود را سرکوب کند.) آورده و آنها را جذب به جنبش خویش کرده و این کار دقیقا به معنی کوبیدن اشراف بود. هنگامی که آنها قصد انتقاد از مختار را داشتند، برای آنها چیزی مهمتر از این نبود که مختار سهمی از«فی ء»را برای موالی قرار داده بود. [20] این انتقادها که در منزل شبث بن ربعی عنوان شده بود، بدین امر منتهی شد که شبث با مختار ملاقات کرده و این مسائل را برای وی عنوان کند. او نزد مختار آمد و به وی گفت: «. . . و اعظم الاشیاء علیک انک عمدت الی عبیدنا و هم فیئنا الذین افاء الله بهم فاخذتهم الیک ثم لم ترض باخذهم حتی جعلتهم شرکاء فی فیئنا و لا یحل لک فی هذا دینک و لا یحمل بک فی شرفک »، [21] مهمترین اشکال تو تکیه بر بردگان ماست. کسانی که فی ء ما هستند و خداوند به ما عنایت کرده و تو آنها را از ما گرفته ای. تازه به گرفتن آنها اکتفا نکرده ای بلکه آنها را شریک در بیت المال کرده ای. در حقیقت خواسته اشراف این بود که اگر مختار تعهد کند موالی را به آنها بازگرداند آنها دست از اعتراض بردارند.
مختار در برابر این خواسته چیزی را مطرح کرد که مطمئن بود اشراف نخواهند پذیرفت و آن اینکه اگر او چنین کرد، آیا آنها در کنار او با آل زبیر و بنی امیه خواهند جنگید یا خیر؟ [22] شبث بن ربعی برای آوردن پاسخ رفت، اما دیگر نیامد و این به معنای آن بود که اشراف تصمیم به شورش گرفته بودند.
شکست اشراف و آغاز انتقام از قاتلین اهل بیت
اشراف برای مشورت نزد عبد الرحمان بن مخنف رفتند. اما او آنها را از جنگ با مختار برحذر داشت و گفت که شجاعان قوم با او هستند و اضافه بر آن، موالی، که هم شجاعت عربی و هم عداوت عجمی دارند، در کنارش می باشند. او از اشراف خواست تا صبر کنند تا نیروهایی از بصره یا شام برسد. [23] اشراف این پیشنهاد را نپذیرفتند. زیرا در آن شرایط اغلب نیروهای طرفدار مختار بویژه ابراهیم بن اشتر به طرف موصل روانه شده بودند. آنها احساس کردند که در این فاصله به راحتی می توانند مختار را شکست دهند.
لشکری که به فرماندهی ابراهیم از کوفه خارج شده بود، هنوز به مدائن نرسیده بود که شورش آغاز شد. مختار که اوضاع را نامساعد دید، کسی را به دنبال ابراهیم فرستاد تا به کوفه بازگردد و خود نیز مشغول مماشات و مذاکرات با شورشیان شد تا آنها را مشغول کند. [24] یک روز پیش از رسیدن ابراهیم درگیری آغاز شد. سرعت ابراهیم در بازگشت و مقاومت مختار، جنگ را به نفع مختار خاتمه داد. در این جنگ 135 نفر از سپاه مختار و 640 نفر از افرادی که اشراف آماده کرده بودند، کشته شدند.
شورش اشراف موجب شد تا مختار، که تا آن هنگام در مورد انتقام خون اهل بیت(ع) کاری نکرده بود، دست به کار شود. اولین اقدام او در این جهت کشتن 284 نفر از پانصد اسیری بود که در جنگ با اشراف کوفه به اسارت خود در آورده بود. اینها کسانی بودند که به شهادت دیگران در کربلا حضور داشتند.
پس از آن مختار اعلام کرد: «انه من اغلق بابه فهو آمن الا رجلا شرک فی دم آل محمد(ص)»، [25] هرکس که در خانه خویش را به روی خود ببندد، امنیت خواهد داشت، مگر کسی که در ریختن خون فرزندان پیامبر(ص)مشارکت داشته است.
اشراف که مطمئن بودند این بار مختار با قاطعیت آنها را دستگیر کرده و از بین خواهد برد، به سمت بصره فرار کردند و گروهی نیز در همان کوفه مخفی شدند. مختار اعلام کرد: «ما من دیننا ترک قوم قتلوا الحسین یمشون احیاء فی الارض ». رها کردن قاتلین حسین(ع)تا اینکه آسوده در روی زمین زندگی کنند، از دین ما نیست. این به معنای اعلام کشتن آنها بود. یاران مختار، کسانی را که در واقعه کربلا شرکت داشتند، یکی بعد از دیگری یادآوری می کرده و آنها را نزد او می آوردند. او دستهای گروهی و پاهای گروهی دیگر از آنان را قطع می کرد تا اینکه تعداد زیادی از آنها را به قتل رساند. [26] تعداد تخمینی کسانی که به جرم شرکت در حادثه کربلا کشته شدند، حدود سه هزار نفر ذکر شده است. [27] از جمله افرادی که هدف انتقام قرار گرفت، شمر بن ذی الجوشن بود که در نیمه راه فرار به بصره به دست فرستادگان مختار به قتل رسید. شخص دیگری که فرماندهی سپاه کربلا را داشت عمر بن سعد بن ابی وقاص بود که علی الحساب مقصر نخست به شمار می آمد. مختار در آغاز کار(زمانی که در جذب اشراف می کوشید)به او امان نامه ای داده و در آن قید کرده بود که او در امان است، مگر آنکه در جریانی علیه مختار شرکت کند. (الا اذا احدث حادث). هنگامی که در این گیر و دار او را نیز دستگیر کردند، امان نامه را نشان داد. اما بدو گفته شد که قید مذکور می تواند شامل هر حادثه ای بشود، [28] حتی پریدن یک کبوتر!یا ورود و خروج از خانه.
مختار نه تنها عمر بن سعد، بلکه فرزند او را نیز کشت و سرهای آنان را به مدینه فرستاد. یکی را به انتقام خون حسین(ع)و دیگری را به خاطر علی اکبر، فرزند بزرگ امام حسین(ع) [29]. گفته اند تنها در آن روز بود که امام سجاد(ع)را خندان دیدند. [30] زیرا پیش از آن امام سجاد(ع)در اکثر اوقات گریان و ناراحت بود. طبری و ابن اعثم شرح مفصلی نسبت به کشتن افراد مختلف نقل کرده اند.
علاقه مردم به مختار
این حوادث مرزبندی خاصی را ایجاد کرد: شیعیان بکلی از گروههای دیگر جدا شدند. اگر مختار تا قبل از آن کوشش در جذب همه جناحها داشت، اینک تنها پشتوانه اش شیعیان بودند. در مقابل آنها، افزون بر کسانی که طرفدار بنی امیه بودند، طرفداران آل زبیر نیز حضور داشتند. تعداد این افراد کم نبود. بسیاری به بصره رفتند و بسیاری نیز در انتظار فرصت ماندند. با این حال مختار می کوشید تا بر جذبه خود بیفزاید. مورخان درباره رفتار او آورده اند: «. . . و کان مختار اول من ظهر احسن شی ء سیرة و تالفا للناس »، [31] او اولین کسی بود که بهترین رفتار را داشت و در تالیف قلوب مردم می کوشید. ابن اعثم نیز نوشته است: «و احبه الناس حبا شدیدا»، [32] مردم او را بسیار دوست می داشتند. مختار، که مشکل داخلی خود را با سرکوبی اشراف و وابستگان به امویها و زبیریها حل کرده بود، به فکر توسعه مناطق تحت حکومت خود افتاد.
تلاش مختار برای توسعه مناطق تحت حکومتش
بصره، مامن فراریان کوفه و پایگاه زبیریان در عراق، از نقاط مورد توجه مختار بود که طبعا کانون خطر نیز برای او محسوب می شد. اقدام مختار می توانست در جهت جذب شیعیان آن دیار باشد که البته شمار آنها بسیار اندک بود. رهبری این شیعیان را مثنی بن مخربة بر عهده داشت که به یاری توابین نیز شتافته، اما نتوانست به موقع در جنگ شرکت کند. او با مختار بیعت کرد و مختار او را به بصره فرستاد تا مردم را علیه ابن زبیر بشوراند. مثنی به بصره رفت و در آنجا گروهی از قوم خود و دیگران را نیز گردآوری کرد. در جنگی که درگرفت، تعداد چهل هزار نفر از یاران مثنی کشته شدند و پس از آن نیز با پا در میانی احنف بن قیس، مثنی با گروه اندکی از یارانش به کوفه رفت و به مختار پیوست. [33]
نقطه دیگری که مورد توجه مختار بود، حجاز، یعنی مقر اصلی ابن زبیر بود. در آن موقع خطر حمله سپاه شام به حجاز از طرف وادی القری وجود داشت. مختار کوشید تا با حیله ای، به بهانه کمک به ابن زبیر برای دفع خطر شامیان، سپاهی را به حجاز بفرستد و مدینه را تحت تسلط خود درآورد. ابن زبیر، کمک مختار را پذیرفت. مختار یک سپاه سه هزار نفری را، که تنها هفتصد نفر از آنها عرب بودند، [34] روانه حجاز کرد. ابن زبیر نیز که اطمینانی نسبت به مختار نداشت، سپاهی را به سوی مدینه فرستاد و به آنها سفارش کرد که اگر سپاه مختار پذیرفتند تا زیر نظر آنها باشند، با آنها کنار آیند، در غیر این صورت آنها را از بین ببرند. در مقابل، مختار نیز که نمی خواست هدف واقعیش آشکار شود، به فرمانده سپاه گفته بود آنها به سمت حجاز بروند، سر فرصت پیکی را که حاوی دستورات اوست، به سوی سپاه خواهد فرستاد.
مهمترین اقدامات مختار پس از قصاص قاتلین امام حسین(ع)
نتیجه این شد که پیش از رسیدن دستورات مختار، سپاه ابن زبیر با سپاه مختار برخورد کرد و به علت اینکه آنها حاضر به پذیرش فرماندهی زبیریها نشدند، مورد حمله قرار گرفته و بسیاری از آنها کشته و بسیاری نیز گریختند. هدف واقعی مختار، در نامه ای که بعد از آن به محمد بن حنفیه فرستاد، روشن شد: او در نامه نوشته بود: «فانی بعثت الیک جندا لیذلوا لک الاعداء و لیحوزوا لک البلاد»، من این سپاه را فرستادم تا دشمنان تو را ذلیل کرده و بلاد را در تصرف تو در آوردند. از این نامه روشن می شود که هدف او از بین بردن دشمنان اهل بیت(ع)و رها کردن سرزمین حجاز برای حاکمیت شیعی بود. ابن حنفیه در پاسخ این نامه، که از او اجازه خواسته بود تا سپاه بی شماری را به سوی مدینه گسیل کند، با تمجید از او و نیتش نوشت: اگر من قصد جنگ داشتم، مردم زیادی بودند که به من ملحق شدند، اما من خود کناره گرفته ام. [35] مدتی بعد که محمد بن حنفیه و جمعی از بنی هاشم به مکه رفتند، ابن زبیر با تهدید از آنها خواست تا بیعت کنند. چون از این کار سرباز زدند، ایشان را زندانی کرد و حتی تهدید کرد که آنها را آتش خواهد زد. این کار بسیار جرات می خواست، اما ابن زبیر مشاهده کرد که اگر آنها بیعت نکنند، نمی تواند حاکمیت خود را بر مناطق دیگر و با آرامش خاطر تثبیت کند. افزون بر آن، بیعت، آنها کار مختار را نیز در کوفه که مدعی نمایندگی محمد بن حنفیه بود سست می کرد. زمانی که به عروة بن زبیر - که ادعای فقاهت داشت - در این باره اعتراض کردند، گفت: هدف برادرم اتحاد کلمه و جلوگیری از اختلاف میان مسلمانان است، درست به همان صورت که عمر بن خطاب در جریان اخذ بیعت از بنی هاشم برای ابوبکر در خانه آنها هیزم جمع کرد. [36] ابن حنفیه که اوضاع را بدین صورت دید، نامه ای برای مختار فرستاد تا به کمک آنها بشتابد. [37] مختار نیز حدود یکصد و پنجاه نفر را به صورت گروه گروه به مکه فرستاد تا کسی متوجه آنها نشده و بدون درگیری، بنی هاشم را نجات دهند. این گروه با شعار«یا لثارات حسین » به طرف زمزم، محل زندان بنی هاشم، رفته و آنها را آزاد کردند. ابن زبیر و گروه ارسالی مختار هر دو از اقدام به درگیری، که طبعا موجب خونریزی در حرم بود، امتناع کردند. از آنجا که این گروه از یاران مختار، با چوب(نه با شمشیر)وارد مکه شدند، به نام «خشبیه »شهرت یافتند. [38] مهمترین اقدام مختار را می توان مقابله با سپاه شام دانست. این مقابله در سال 67 هجری میان سپاه اعزامی مختار، به فرماندهی ابراهیم بن اشتر، و سپاه شام، به فرماندهی عبید الله بن زیاد، صورت گرفت. در این جریان برخی از مهمترین رهبران شام، که مدتها در جنگهای مختلف علیه عراق شرکت کرده بودند، کشته شدند. عبید الله بن زیاد، حصین بن نمیر سکونی، شرحبیل بن ذی الکلاع، از کشته شدگان بودند. باقیمانده سپاه نیز لنگان و گریزان در سرزمین موصل آواره گشتند.
حمله فراریان کوفه و شهادت مختار
فراریان کوفه از مسببین اصلی حمله مصعب بن زبیر به کوفه بودند. آنها با تحریک مصعب بن زبیر، او را وادار کردند تا مختار را سرکوب کرده و کوفه را نیز زیر سلطه زبیریها درآورد. در این رابطه افرادی چون محمد بن اشعث بن قیس که از قاتلان امام حسین(ع)بود، در شمار افرادی بودند که به عنوان یکی از فرماندهان نیروهای زبیری به کوفه حمله برد. آنها علاوه بر آن افرادی را فرستادند تا با تبلیغ، مردم را از حمایت مختار باز دارند. [39] هنگامی که نیروهای دو طرف در برابر هم قرار گرفتند، زبیریها خواستار آن بودند که نیروهای مختار با پذیرفتن بیعت با عبد الله بن زبیر به عنوان «امیر المؤمنین» دست از جنگ بردارند. یاران مختار نیز از آنها خواستند تا با مختار بیعت کرده و خلافت را به «آل رسول» واگذار کنند. [40] جریان درگیری به نفع زبیریها خاتمه یافت و مختار با گروهی از یارانش به شهادت رسیدند.
[1] ترجمة الامام الحسن(ع)، ابن سعد، ص 154، تاریخ الطبری، ج 4، ص 441
[2] انساب الاشراف، ج 5، ص 214
[3] تاریخ الطبری، ج 4، ص 440، و نک: مبعوث الحسین، ص 98، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 22، انساب الاشراف، ج 5، ص
[4] انساب الاشراف، ج 5، ص 215
[5] تاریخ الطبری، ج 4، ص 441 - 442
[6] تاریخ الطبری، ج 4، ص 446
[7] همان، ج 4، ص 443
[8] همان، ج 4، ص 434 – 449
[9] الفتوح، ج 6، ص 1156. الفتوح، ج 5، ص 74، و نک: تاریخ الطبری، ج 4، ص 488
[10] تاریخ الطبری، ج 4، صص 471، 478، انساب الاشراف، ج 5، ص 212
[11] تاریخ الطبری، ج 4، ص 393، الفتوح، ج 5، صص 91، 92، 93
[12] الفتوح، ج 6، ص 99، معمولا بنی امیه و به تبع آنها آل زبیر از نسبت دادن کلمه «ترابیه »قصد تحقیر شیعه را داشتند.
[13] تاریخ الطبری، ج 4، ص 498، الفتوح، ج 6، ص 103
[14] الفتوح، ج 6، ص 105
[15] تاریخ الطبری، ج 4، ص 498
[16] الفتوح، ج 6، ص 103
[17] تاریخ الطبری، ج 4، ص 508
[18] همان، ج 4، ص 508، ابن اعثم، ج 6، ص 115
[19] بر طبق روایت ابن اعثم، ج 6، ص 139
[20] تاریخ الطبری، ج 4، ص 518
[21] الفتوح، ج 6، ص 146
[22] همان، ج 6، ص 146
[23] الفتوح، ج 6، ص 147، تاریخ الطبری، ج 4، ص 518
[24] همان، ج 6، ص 149
[25] تاریخ الطبری، ج 4، ص 524
[26] الفتوح، ج 6، ص 119
[27] همان، ج 6، ص 139
[28] همان، ج 6، صص 122، 123، از امام باقر(ع)نقل شده است: «اما اامان المختار لعمر بن سعد الا ان یحدث حدثا فانه کان یرید به اذا دخل الخلاء و احدث. . . »، تاریخ الطبری، ج 6، ص 343
[29] الفتوح، ج 6، ص 123
[30] تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 259
[31] تاریخ الطبری، ج 4، ص 53
[32] الفتوح، ج 6، ص 120
[33] همان، ج 4، صص 536، 537
[34] همان، ج 4، ص 542
[35] همان، ج 4، ص 542
[36] انساب الاشراف، ج 3، ص 282
[37] همان، ج 2، ص 283، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 250
[38] تاریخ الطبری، ج 4، ص 544، مروج الذهب، ج 3، ص 99، انساب الاشراف، ج 3، ص 285، ج 5، ص 231
[39] تاریخ الطبری، ج 4، ص 559
[40] همان، ج 4، ص 560