رفتار تکلیف مدار و پرانگیزه و سراسر اخلاص استاد علامه آیت الله مصباح یزدی در انتخابات ریاست جمهوری امسال باز هم جلوه دیگری از شخصیت دقیق، عمیق و الهی وی را متجلی كرد و شاهدی دیگر بر فرمایش حکیمانه رهبر انقلاب بود که ایشان را مطهری زمان نامیدند. این نوشتار به سؤالاتی که این روزها پیرامون علل و عوامل ورود استاد به صحنه انتخابات و نیز دلایل هجمههای مستمر و ناتمام به شخصیت ایشان میپردازد.
به گزارش حدیدنیوز، یکی از ملاکهای شناخت شخصیت یک فرد، شناسایی دشمنان و مخالفان اوست. «دشمن شناسی» یکی از بهترین روش ها برای «دوست شناسی» است. از طرف دیگر بازخوانی برخی وقایع گذشته، بهترین مدخل تحلیلی برای اتفاقات جاری است چرا که میان روندهای انحرافی تجربه بشر، استمرار عجیبی مشاهده ميشود. یکی از فضلهاي کم نظیر آیت الله مصباح یزدی نعمت وجود طیف گسترده مخالفان منحرف و دشمنان منافق برای ایشان است. کمتر شخصیتی پیدا میشود که قلم و زبانش توانسته باشد چنین خالصانه، ضدانقلاب سیاسی و منحرف فرهنگی و ملتقط عقیدتی و انقلابی سرخورده و مایوس، را در دشمنی با خود برانگیخته باشد. «مصباح دوستان»(تعبیر شهید مظلوم آیت الله بهشتی در وصف علامه مصباح یزدی) برای نسل انقلابی امروز، نه فقط برای روشنگریهاي اندیشه ای و راهگشاییهاي فلسفی، بلکه برای کلاس «دشمن شناسی» بهترین استاد بوده است. بسیاری از لندن نشینهاي حامی فتنه سبز، همکاران پروژههای امنیتی براندازی جمهوری اسلامی و انقلابیون مطرود امروز انقلاب، همگی قبل از آنکه تشت رسوایی آنها نمایان شود، دوره ای از مخالفت و هتک حرمت و تهمت و افترا را در مقابل آیت الله مصباح گذراندهاند.البته از همه این ها گذشته معیار اصلی ما برای شناخت آیت الله مصباح یزدی، تاییدات و تمجیدهای بی مانند رهبر انقلاب حضرت امام خامنه ای از ایشان است.عیار عماری علامه مصباح به اعتبار خورشید خراسان درخشنده است...
حنجره درانی مدعیان اصلاحات در تخریب علامه
به جرأت باید گفت که آیت الله مصباح یزدی از جمله شخصیتهايی بود که در سالهای موسوم به دوران اصلاحات، حجم وسیعی از جوسازیها برای تخریب شخصیت وی صورت گرفت تا او را از صحنه تاثیرگذاری فرهنگی کشور خارج سازد. اما از آن جا که ورود این اسلام شناس وارسته در عرصه مباحث فرهنگی و سیاسی جامعه بر اساس انجام وظیفه الهی بود، نه تنها این امواج اهانت آمیز خللی در ادامه حرکت روشنگرانه وی ایجاد نکرد، بلکه عزم ایشان را بر پیمودن مسیر حقشان راسخ تر ساخت. آیت الله مصباح در دوران اصلاحات در نقطه مرکزی حملات رسانه ای بدنه اصلاح طلبان منحرف بود. جالب اینکه در اکثر این مقالات، گزارش ها و مصاحبهها دلیلی بر این مدعاهای توهین آمیز ذکر نمی شد! با مطالعه تمامی این مطالب به خوبی روشن ميشود که «کثرت استعمال و تکرار ادعا» موثرترین روش آنان برای تأثیر اتهام در اذهان عمومی بوده است. البته اهانت کنندگان دوران اصلاحات به آیت الله مصباح در آن دوران هنوز مقداری از جیره " آبروی انقلابی" برخوردار بودند و تا وقوع فتنه ۸۸، وابستگی و انحراف آن ها به خوبی نمایان نشد. بعد از فتنه ۸۸ پرده نفاق بالا رفت و مردم حقیقت بسیاری از اشخاص و جریان ها را مشاهده کردند. در دوران اصلاحات از جمله اهانتهايی که به طور مداوم نسبت به آیت الله مصباح یزدی روا داشته شد، معرفی ایشان به عنوان «تئوریسین خشونت» بود. لازم است توجه شود ترور سعید حجاریان بهانه ای به دست اصلاح طلبان داد تا برای کوبیدن علامه مصباح حنجره بدرانند و هر اتهامی می خواهند در روزنامههای پر شمارشان بنویسند. ترور سعید حجاریان به عنوان یک شخصیت پیچیده امنیتی زوایایی به جز موارد اعلام شده در رسانهها داشته است که انشاالله در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.(فی المثل در همان دوران اعلام شد نوار تهدید حجاریان به سفارش خود او تهیه شده بوده و حجاریان در مرحله رسیدگی قضایی نیز تمایلی به شکایت کردن از ضارب نشان نميداد! و...) به هر حال نمونههای زیر مشتی نمونه خروار از توهینهاي رسانهها و عناصر دوم خردادی است:
محسن آرمین: سخنان او زهرآگین است!
در روزنامه «فتح» و «همشهری» به نقل از " محسن آرمین" عضو سازمان مجاهدین انقلاب، بدون ذکر دلیلی، هتاکانه و به طور صریح، اتهام ترور به آیت الله مصباح نسبت داده شد: «سخنان زهرآگینی که توسط مصباح یزدی در خطبههای نماز جمعه ایراد شده، زمینه را برای کارهای تروریستی، نظیر اقدام به قتل سعید حجاریان آماده ساخت.»(۲۶ اسفند ۷۸ ) محسن آرمین، بعدها با ظرافتی خاص، ترور حجاریان را به روحانیت و آیت الله مصباح نسبت داده و چنین می گوید: «کسانی که با انگیزه ایدئولوژیک دست به ترور می زنند، به مجوز شرعی نیاز دارند و تحت القائات ایدئولوژیک و سیاسی دست به این عمل زدهاند که این موارد باید دنبال شود.» (بامداد نو ۱۰ فروردین ۷۹ )
-روزنامه «آفتاب امروز» صریحتر از روزنامههای دیگر، به ایشان اتهام صدور فتوای ترور را نسبت داد و نوشت: «وقتی از برخی تریبونها به طور رسمی فرمان قتل صادر ميشود، کسانی هم خود را مجاز به اجرای آن ميدانند.»(۲۴ اسفند ۷۸ )
-روزنامه «فتح» در این باره نوشت: «این اقلیت در تلاش است که به هر طریقی، حاکمیت را در حیطه خود حفظ کند... تئوریپردازان خشونت با استفاده از تریبونهاي رسمی کشور، این مسائل را ترویج می کنند. جای سوال است که چرا سخنان پیش از خطبههای نماز جمعه، به طرح چنین مباحثی اختصاص یافته است. حاکمیت باید توجه کند که [در ترور حجاریان] انگشت اتهام را مردم به کجا نشانه رفتنهاند.»(۲۹ اسفند ۷۸ )
-روزنامه مشارکت با درج سخنان مسئول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت چنین نوشت: «از حاکمیت انتظار داریم و از مقامات میخواهیم که در وهله اول، نقش تئوریپردازان خشونت و شخص آقای مصباح یزدی را که با بیانات اخیر خود، مستند و با مدرک در تربیت دادن پتانسیل خشونت در فضای جامعه نقش داشت را بررسی کند.»(۲۶ اسفند ۷۸)
اکبر گنجی: کی گفته مصباح فیلسوف است!
-اکبر گنجی که خود زمانی از عاملان خشونت و حرکتهاي خودسرانه بود و امروز به عنوان حامی فتنه سبز وجود مقدس حضرت ولیعصر(عج) را تکذیب میکند و هم جنس بازی را روا ميداند، در آن دوران به میدان آمد و با تغییر چهره، این چنین جلوه گری کرد: «خشونت فقط معلول عملکرد شاه کلید و احکام عالیجنابان خاکستری نیست، بلکه جنایت و ترور، محصول روایتی است که قتل مخالفان فکری را توجیه می کند و این روایت، رسماً از منابر تبلیغ و از صدا و سیما پخش ميشود. در واقع، بازداشت تئوریسینهاي خشونت که رسماً از منابر حکم ترور صادر می کنند، مهم تر از بازداشت دیگران است. آدمی که به طور علنی مجوز جنایت ميدهد را باید محاکمه کرد!» (روزنامه صبح امروز ۲۳ اسفند ۷۸ ) و البته گنجی در جای دیگر گفت:" کی گفته مصباح فیلسوف است! و تازه اگر فقیه هم هست چرا مثل سایر فقها به درس و بحث نمیپردازد و با بسیجیها و سپاهیها جلسه میگذارد و تحلیل سیاسی میکند؟" گفتنی است چندی بعد روزنامههای مدعی رحمت و ملاطفت- در همان روز- با بزرگ ترین تیتر خود، به نقل از اکبر گنجی نوشتند: «نظریه پردازان "قتل عام درمانی" ترور سعید حجاریان را به شاخه نظامی سفارش دادهاند!»
مسعود بهنود: او میگوید دین ما دین خشونت است!
مسعود بهنود، همکار سابق روزنامههای دوره طاغوت و نویسنده دیروز روزنامههای زنجیرهای و امروزه حامی فتنه سبز در خارج و شخصی که در دادگاه به وجود طرح براندازی خاموش مطبوعاتی توسط خود و دوستانش اعتراف کرد، مینویسد: «ما از بزرگان دین در همه عمر شنیده بودیم که دین ما دین رحمت است و رأفت. حالا چه طور است که وقتی جهانیان به همین جا رسیدهاند، آقای مصباح کشف کرده است که دین ما دین خشونت ورزی است(!)» (عصر آزادگان ۲۶ اسفند ۷۸ )
کرباسچی: سخنانش را نخواندم ولی او تئوریسین خشونت است!
کرباسچی- شهردار اسبق تهران و مشاور ویژه کروبی در فتنه ۸۸ در آن ایام در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه «فتح» وقتی در برابر اصرار خبرنگار روزنامه «فتح» قرار گرفت تا نظر خود را درباره ارتباط سخنان آیت الله مصباح یزدی و ترور سعید حجاریان بیان کند، گفت: «من صحبتهاي آقای مصباح را نشنیدهام و متن صحبتهاي ایشان را هم نخواندهام، ولی ميدانم که ایشان صحبتهايی این چنین کردهاند(!) صحبتهايی که ترویج خشونت میکند، میتواند مؤثر باشد.» (روزنامه فتح ۲۴ اسفند ۷۸ )کرباسچی اعتراف میکند که این صحبتها را نه شنیده و نه خوانده، اما در عین حال می گوید که «آیت الله مصباح، چنین صحبتهايی را کردهاند.» !؟ تیتر روزنامهها هم از قول کرباسچی چنین شد: ایشان توریسین خشونت است!
حجاریان: او مبلغ تروریسم لخت و عور است!
پس از ترور سعید حجاریان، یکی از مقالات وی که پیش از این در هفته نامه «عصر ما» به چاپ رسیده بود، در اکثر روزنامههای اصلاح طلب به چاپ رسید. در این مقاله، حجاریان با تکیه بر جمله معترضانهای که آیت الله مصباح در سخنان خود آن را بیان کرده بود، چنین وانمود میکند که استاد این جمله را تفسیر آیه «وأعدوالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به وعدوالله ...» آورده و چنین نتیجه ميگیرد که ایشان به تبلیغ تروریسم لخت و عور پرداختهاند!(عصر ما ۲۷ مرداد ۷۸ )
موسوی خویینیها: او طرفدار خشونت است و باید نابود شود!
دردمندانه باید گفت در دوران اصلاحات آنها که به آیت الله مصباح نسبت تبلیغ و دفاع از خشونت و خونریزی را ميدادند، خود خشنترین فتواها را صادر کرده و صراحتاً به تبلیغ نابودی مخالفانشان ميپرداختند. به طور مثال، سخن ذیل را که پس از ترور حجاریان از سوی موسوی خویینی ها از روحانیون برجسته جبهه دوم خرداد، صادر شده است برای قضاوت ذکر ميکنیم. وی ميگوید: «طرفداران خشونت شناخته شده هستند و باید نابود شوند.» وی سپس ميافزاید: «دشمنان خاتمی، سعید حجاریان را ترور کردند.» (آفتاب امروز ۲۶ اسفند ۷۸ )
بر اساس سخن فوق و مشخصاتی که این شخص از طرفداران خشونت ارائه کرده است، باید تمام افرادی را که نسبت به برنامههای خاتمی انتقاد دارند، دشمن ریاست جمهوری، تروریست و طرفدار خشونت دانست و همچنین باید، همگی آنان را نابود کرد. حال سؤال این است که آیا سخنان آیت الله مصباح – که همیشه مستند به آیات و روایات بوده است- ترویج خشونت است،یا این سخنان؟ به راستی بر اساس کدام قانون و مستند شرعی، مجازات مخالفین خاتمی "نابودی" است؟
طاهری: باید ریشه قضیه کنده شود!
نمونه دیگری از این دسته نظرات، فتوای آیت الله طاهری، امام جمعه سابق اصفهان است. وی نیز در حالی که عوامل ترور حجاریان را به عنوان خوارج یاد کرد و در حالی که به آیت الله مصباح کنایه ميزد، بیان داشت: «امیرالمومنین در یک روز چند صد نفر را کشت و فرمود که من چشم فتنه را کور کردم؛ حالا یکی دو نفر را اعدام کنند، این جواب نیست، برای این که دو نفر دیگر جایشان ميآیند، باید ریشه قضیه کنده شود.»(کیهان ۱۰ فروردین ۷۹ )
عبدالکریم سروش: او چه نوشتهای دارد که من با استناد به آن با او مناظره کنم!!
از جمله مسائلی که به ابزاری برای تخریب شخصیت و ترور آیت الله مصباح مورد بهره برداری غیرمنصفانه قرار گرفت، انجام نشدن مناظره بین آیت الله مصباح و عبدالکریم سروش بود. واقعیت آن است که آیت الله مصباح سالها بود که عبدالکریم سروش را به حضور در یک مناظره زنده تلویزیونی دعوت ميکرد، اما متأسفانه وی به بهانههای مختلف از انجام این مناظره طفره رفت. در آن ایام، سروش در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران درباره مناظره با آیت الله مصباح چنین ميگوید: «جواب من همان بوده که هست، ۲۰ جلد کتاب دارم که آقای مصباح ميتواند سر هر سطری از آن یقه مرا بگیرد، اما ایشان چه نوشته ای دارد که من با استناد به آن با جناب مصباح مناظره کنم...» (صبح امروز ۱۱ آذر ۷۸ ). صرف نظر از این که آیا سروش مجموعه آثار پرحجم مکتوب استاد مصباح را دیده بود یا نه، تحلیل صاحبنظران از این دروغ بزرگ سروش آن بود که" هیبت علمی " استاد مصباح یزدی رعشه ای در سروش انداخته بود که وی به چنین اشتباه فاحشی افتاده بود. احتمالا سروش مناظره آیت الله مصباح یزدی با احسان طبری را به یاد داشت.(اوایل انقلاب مناظره احسان طبری، فرخ نگهدار و استاد محمدتقی مصباح یزدی پیرامون «اصول ماتریالیسم دیالکتیک» صورت گرفت و از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید. در آن مناظرات عبدالکریم سروش نقش مجری را به عهده داشت)
مهاجرانی: من از پیشنهاد مناظره با او پشیمان نشدم ولی به جای آن مقاله مينویسم!
البته عطاالله مهاجرانی نیز درآن دوران برای مناظره با آیت الله مصباح اعلام آمادگی کرد و پس از استقبال آیت الله مصباح، مهاجرانی با روشهاي مختلف رسانهای درصدد فرار از مناظره برآمد و آخر سر یک طرفه به نامهنگاری سرگشاده و مقالهنویسی برای استاد پرداخت و اتهام تئوریسین خشونت را در رنگ و لعابهاي مختلف به استاد وارد نمود.آیت الله مصباح ناقد شدید سیاستهاي فرهنگی دولت اصلاحات بود و بالاخره اعتراض شدید رهبر انقلاب به مهاجرانی موجبات عزل شدن مهاجرانی را فراهم کرد. رهبر انقلاب فرموده بودند:«بارها گفته ام، وزارت ارشاد در این دو سال که ایشان در رأس کار هستند، هیچ کار اسلامی به عنوان اسلام نکرده... سوال من این است که وزارت ارشاد چند کتاب برای تقویت فکر اسلامی چاپ کرده؟ چند فیلم برای تقویت مبانی فکری اسلامی و انقلابی ساخته؟ الان مرتب در سالنهاي وابسته به ارشاد نمایش داده ميشود. بعضی صد در صد ضد دین است، ضد انقلاب است، اگر در کنار این همه، چند نمونه تئاتر و فیلم اسلامی ميساختند که این مبلّغ اسلام است، من اعتراض نميکردم. من راضی نیستم از وزارت ارشاد!» عاقبت مهاجرانی با شکایت یکی از همسران خود، به اتهام ترک نفقه، عدم ثبت واقعه ازدواج و فریب در امر ازدواج، برای فرار از محاکمه از کشور فرار کرد و بعدها از لندن به خیال خود به تحریک مردم در فتنه ۸۸ پرداخت!
منتجب نیا: او قبل از انقلاب درصدد نوشتن کتاب علیه حکومت اسلامی بود!
در آن دوران تهمت عدم شرکت فعال در نهضت امام خمینی(ره) به آیت الله مصباح زده شد. رسول منتجب نیا گفته بود:«[آقای مصباح] قبل از پیروزی انقلاب و در حالی که حضرت امام(ره) در تبعید و اساتید و مدرسین مبارز حوزه علمیه قم در بازداشت و تبعید بودند و مردم در تظاهرات و حرکتهاي انقلابی شهید ميدادند... حاضر نبودند یک سیلی در راه مبارزه با رژیم شاه تحمل کنند و بزرگان نقل ميکنند که در صدد نوشتن کتابی علیه حکومت اسلامی بودند؛ به این معنا که هر حکومت قبل از پیروزی امام مهدی(عج) مشروعیت ندارد.»( روزنامه بیان ۲۳ فروردین ۷۸ ) این شبهه ناجوانمردانه آن چنان نچسب و غیر اخلاقی بود که در همان دوران اصلاحات آقایان خسروشاهی و دعایی گرچه منتسب به جریان اصلاحات بودند اما نسبت به آن واکنش نشان دادند و در بیان مجاهدتهاي استاد مصباح در دوران شاه، سخنرانی کردند. (برای آشنایی با سابقه مبارزاتی آیت الله مصباح به کتاب معتبر مرکز اسناد در باره ایشان مراجعه شود) اما جالب تر از همه پاسخ مظلومانه خود استاد مصباح به این شبهه بود: «حالا من باید بیایم، در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کرده ایم!... مسائل بسیاری بوده که من تا حالا ضرورتی ندیده ام منتشر کنم و الآن هم ضرورتی نميبینم که برای خوش آمد کسانی تبلیغ از خود کنم و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کرده ام و مردم را به خودم دعوت کرده ام که کسانی مرا تکذیب ميکند؟! آقا! بنده، نه رأی ميخواهم تا ریاستی یا وزارتی کنم و نه از کسی ميخواهم پشت سر من نماز بخواند...»
متأسفانه تهمت عدم حضور در مبارزات انقلابی، گاهی از سوی افراد به ظاهر موجه؛ ولی بی اطلاع نیز گفته شده است.
هاشم آغاجری: او اصلا اعتقادی به نهضت امام خمینی(ره) نداشت!
«آقای مصباح یزدی تا زمانی که امام زنده بود، حضور چندانی در عرصه فکری و سیاسی نداشتند. ایشان قبل از انقلاب، اصلا اعتقادی به انقلاب و نهضت خمینی نداشتند و بعد هم تا همین چند سال اخیر، اصلا در صحنههای جمهوری اسلامی حاضر نبودند، ولی حالا مقدس شدهاند!» (۱۹ بهمن ۷۸ )
این در حالی است که آغاجری در سال ۸۱ به واسطه توهین به مراجع و اهل بیت به اعدام محکوم شد.
علی اکبر محتشمی: او مخالف مبارزه بود!
علی اکبر محتشمی هم که بعد ها به دلیل عملکردش در فتنه ۸۸ از دبیرخانه حمایت از انتفاضه مردم فلسطین برکنار شد، در آن دوران با بی تقوایی تمام در حمایت از شبهه رفقای سیاسی اش گفت«از بررسی این سابقه بر ميآید که جناب مصباح با نهضت و انقلاب و قیام ملت و امام نظر موافق نداشته و همراه نبوده است. آقای مصباح بعد از سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد توسط رژیم شاه، به شدت از جریان مبارزه و نهضت اسلامی سرخورده و مخالف آن شده و ابایی از طرح مخالفت خویش نداشت!»(روزنامه بیان ۱۴ بهمن ۷۸ )
بالا گرفتن تهمت ها و نگرانی آیت الله بهجت برای جان آیت الله مصباح
حضرت آیت الله مصباح از شاگردان خاص آیت الله بهجت بودند و در مکتب اخلاقی ایشان جزو ممتازین به شمار ميآمدند. در دوران اصلاحات روشنگریهاي آیت الله مصباح تا مرز خطر جانی پیش رفت و چنان شد که آیت الله بهجت نگران شده بودند. حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی از اساتید اخلاق حوزه نقل ميکند: «آیت الله بهجت – مدظله العالی- در آن موقع دغدغه جان آیت الله مصباح را داشتند و به ما فرمودند، مواظب ایشان باشید.» (کتاب مصباح دوستان ص ۷۹ )
یک جواب؛ کفایت صدهزار تهمت!
در آن دوران حضرت آیت الله مصباح در مصاحبه با روزنامه کیهان به نکته جالبی اشاره کرده و به مزاح گفتند: «در یک جمله به شما عرض ميکنم که ما با بعضی از اشخاص که در جامعه هستند، تقسیم کار کردهایم. ما در زمینههایی حرف خشونت را ميزنیم و آن را تأیید ميکنیم و آنها عملش را انجام ميدهند و متقابلاً؛ آنها تحمل و مدارا را در زبان ترویج ميکنند و عمل آن را ما انجام ميدهیم. یک همچون تقسیم کاری بین ما و بعضی از افراد انجام گرفته که ان شاءالله مبارک است!»(۱۴ شهریور ۱۳۷۸، روزنامه کیهان)
تاجزاده: معتقدان اسلام سلفی – مصباحی ...!
در همین زمینه میتوان به گفتههایی که مصطفی تاجزاده اخیراً آنها را در گفتوگو با سایت ضد انقلاب کلمه پیرامون علامه مصباح یزدی بیان داشته است نیز اشاره کرد. او در این زمینه با ادامه خط اشاره شده در سال ۷۸ میگوید:" البته از معتقدان اسلام سلفی – مصباحی انتظار ندارم که از نظریات و طرحهاي اصلاحی استقبال کنند و آن را بدعت ضدانقلابی و ضدنظام نخوانند."
روزنامه جمهوری اسلامی: چرا او رهبری را "تالی تلو معصوم” ميداند؟!
روزنامه جمهوری اسلامی نیز بعنوان یک رسانه نزدیک به اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی چندی قبل طی یادداشتی با انتقادات از مواضع نظری آیتالله مصباح یزدی در دفاع از مفهوم ولایت فقیه، نوشت: "اینکه عالمی محترم و استادی سرشناس، مثلا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بدون امضای ولی فقیه، به صراحت کاغذپارهای بیش نداند! و یا ... اینک به هر دلیل، مثلا به خاطر تبدّل رأی، ولیّ فقیه را مافوق قانون و اختیارات را مطلق بداند، مطلبی است که میتوان با لحاظ برخی امور، امری طبیعی شمرد و در جای دیگر هم به بررسی آن پرداخت، اما آیا به کار بردن تعابیری چون "تالی تلو معصوم” برای اشخاص محترم دیگر، هرچند هم در نظر ما بزرگ باشند، ایجاد پرسش درباره مقامات حضرات معصومان (ع) نمیکند؟ آیا گفته چند روز پیش این استاد محترم، بنابر نقل "خبرگزاری فارس” و دیگر رسانهها، که "باید توجه داشت همانند مقام معظم رهبری (را) به هیچ عنوان نمیتوان بر روی زمین و آسمانها پیدا کرد، چرا که ایشان نمونه برجستهای از ائمه اطهار (ع) و اجدادشان است و یا این جمله که تنها کسی که میتوان به آنها (=انبیای الهی) تشبیه کرد امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری است، اگر به ظاهر جملات اخذ شود، قابل قبول و درست است؟ و به مصلحت و منطبق بر اعتقادات جامعه ما میباشد؟"
سایت ضد انقلابی جرس: او مهره شاه بود!
در همین زمینه اشارهای به یکی از گزارشهای سایت ضد انقلاب جرس نیز ضروری مینماید که از قول یک فعال فتنه در مقطعی نوشت: "تقصیر از خود ماست. برای چه آیت الله منتظری سالها در حبس بود؟ برای چه الان میرحسین موسوی، همسرش و کروبی که از مهرههای اصلی امام بودند الان باید در حبس باشند؟ و مصباح یزدی و ... که اصلا پا در انقلاب نگذاشتند و مهرههای شاه بودند الان تئوریسینهای انقلاب ميشوند و تمام مهرههای انقلاب ميشوند ضد انقلاب!...؟"( گفتنی است معلوم نیست کدام بی خبری از تاریخ انقلاب ميتواند زهرا رهنورد و میرحسین موسوی را با سابقه گروهکی شان در قبل از انقلاب به عنوان مهرههای اصلی امام(ره) بپذیرد و آیت الله مصباح با سوابق مبارزاتی و شاگردی حضرت امام را مهرههای شاه محسوب نماید)
پاسخی به یک شبهه قدیمی: علی(ع) مصلحت ميداند که ابوذر به صراحت فریاد کشد
گاهی اوقات این سوال مطرح ميشود که چرا برخی موضع گیریها و افشاگریهاي آیت الله مصباح در زمینههایی است که رهبرانقلاب در آن موضع نميگیرند و یا موضع با شدت به نسبت کمتری میگیرند؟ مثلا در همین انتخابات اخیر برخی شبهه کردهاند که چرا ایشان به این شکل و با این حرارت و شور وارد عرصه معرفی مصداق شده است و شأن ایشان این است که مانند رهبر انقلاب، موضع نگیرد و ...! به اعتقاد من پاسخ این پرسش در پرسشهاي دیگری نهفته است که؛ چرا امام خمینی در مورد بنی صدر مثل شهید بهشتی موضع نميگرفت؟ چرا امام خمینی در مورد شریعتی مثل شهید مطهری موضع نميگرفت؟ و چرا حضرت علی(ع) در مورد عثمان مثل ابوذر موضع نميگرفت؟ بازخوانی تاریخ مواجهه جریان حق و جریان باطل ما را با شخصیتهايی آشنا ميکند که از علم و دانش خود در راه هدف مقدس شبهه زدایی و روشنگری جریان حق استفاده کرده و چه بسا تمام هستی و آبرو و جان خود را در این راه فدا کردهاند. در تاریخ معاصر ایران، روشنگریهاي شهید مطهری علیه مارکسیست ها، سکولارها، فرقانیها و طرفداران اسلام التقاطی و اسلام منهای روحانیت، بزرگترین مصداق از عالمانی است که در برابر انحرافات، سرمایه علمی خود را همچون سراجی روشنگر، در طبق اخلاص گذاشتند و ميگذارند. شاید به این دلیل ميتوان به این سبک از روشنگری عنوان «شهاب ثاقب» را اطلاق نمود که هم روشنگر است و سوزاننده و نافذ و هم رسوخ کننده. رسوخ افکار شهید مطهری چنان بود که در فتنه هجوم شبهات بهترین دستگاه معرفتی را برای طیف وسیعی از اقشار مردم ـ از دبستان تا اساتید دانشگاه ـ فراهم مینمود. و در سوزندگی مکتب شهید مطهری همین نکته بس که ملتقطان تحمل ننموده و ایشان را ترور کردند. تحلیل گران تاریخ صدر اسلام به نکته ای اشاره میکنند که معیاری کلیدی در درک نحوه مدیریتی ولی الهی است. در دوران غصب حکومت الهی و دورانی که انحرافات یکی پس از دیگری به اسلام ناب محمدی حمله ور شده بود،گرچه حضرت امیر المومنین به صرافت و تدبیر در صدد حفاظت از شالوده آموزههای دینی بودند اما بنا بر مصلحت جایگاه حساس و ویژه ایشان در میان مسلمانان و دلایل دیگری که به ذهن ميرسد و بسیاری دیگر که از دسترس افکار ما کوتاه است، وظیفه صراحت انتقاد از کجروی ها به جناب ابوذر واگذار شده بود.هنگامی که ابوذر استخوان بر سر کعب الاحبارها ميکوبید و برسر خلیفه سوم فریاد میزد و در کاخ معاویه او را رسوا ميکرد، علی (ع) با تمجید و تکریمهاي صریح از ابوذر به طور ضمنی انتقادات و روشنگریهاي ایشان را تایید مينمود و خطاب به ابوذر ميفرمود: "انک غضبت لله فارج من غضبت له آن القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک" (نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰)
ای اباذر! تو برای خدا خشم گرفتی و پاداش عمل خود را نیز به خدایی که برای او خشم گرفتی امیدوار باش، این مردم (خلیفه و اطرافیانش) از تو برای دنیایشان ترسیدند و تو برای دینت نگران بودی"
در زمان حضرت امام نیز رویکردی مشابه در مقایسه عملکرد امام با روشنگریهاي شهید مطهری و شهید بهشتی مشاهده ميشد. امروز نیز به همان دلیلی که مصلحت نبود آن زمان شخص حضرت امام(ره) در برابر برخی از انحرافات با صراحت موضعگیری کنند و تیغ برنده استدلال و صراحت امثال شهید مطهری ها این وظیفه را به دوش ميکشید، احساس ميشود به طور مشخص تاییدها و تمجیدهای بی مثال رهبر انقلاب اسلامی از علامه مصباح یزدی در راستای این تحلیل قرار دارد.
هدف قرار دادن "عقبه تئوریک نظام" برای تضعیف بازوی فکری رهبرانقلاب انجام ميشود
البته انتخابات بهانهای برای تخریب و هتک مجدد استاد شده است و هجمه دوباره بر علیه آیت الله مصباح برای مقصود بالاتری انجام ميشود. به چه دلیل باید چشم برهم گذاریم و معنی برخی گفتههای خواص را روتوش کنیم؟ مشخص است که هجمه به آیت الله مصباح به مقصود تضعیف شخص رهبری انجام ميشود. همه ميدانند موضع رهبر عزیز انقلاب نسبت به آیت الله مصباح چیست و برای ابراز مخالفت با برخی تصمیمات رهبری، هجمه به استاد مصباح را دستاویز قرار ميدهند. هدف قرار دادن "عقبه تئوریک نظام" برای تضعیف بازوی فکری رهبری انجام ميشود. برخی ميخواهند در انتخاباتها، علماء وارد نشوند و عمارها روشنگری نکنند. وتیغ برنده استدلال و صراحت آیت الله مصباح از نظر برخی خواص برای فضای سیاسی کشور به مصلحت نیست! بله مظلومیت علامه مصباح این است که سرمایه فقهی و اندیشه اش را به پای " تکلیف" ریخته و ابایی ندارد هم عمار باشد و هم فیلسوف! آیت الله انقلابی ما دوست دارد همچون "سربازی" فدایی رهبر شود:
«بنده صادقانه عرض ميكنم. اگر امثال بنده شبانه روز تسبيح دست بگيريم و فقط خدا را شكر كنيم كه خدا چنين رهبري به ما داده والله معتقدم كه از عهده شكر اين نعمت بر نمي آييم. نميتوانيم درك كنيم كه خدا چه نعمت بزرگي به ما داده است. كه اين خصوصيت ها را در يك شخص جمع كرده است. امروز پرچم دار حمايت از دين، رواج اسلام و تشيَع، تقوا و بصيرت، اراده الهي تعلق گرفته كه اين شخصيت عظيم باشد.. رهبر عزيز ما تاليتِلو معصوم است...ما باید بدانیم این موقعیّت حسّاسی است و باید رفتاری را انتخاب کنیم که پیش خدا حجّت داشته باشیم که چرا این راه را رفته ایم، چرا گفتیم یا چرا سکوت کرده ایم. بدانیم تأثیری که بر رفتار دیگران ميگذارد مسئولیتش با ماست.»(۱۸ آذر ۸۸ : آیت الله مصباح یزدی)
اصلاحطلبانی که به آیت الله مصباح توهین ميکردند و کسانی که امروز ميخواهند دنباله رو آن ها باشند، از این ناراحتاند که آیت الله مصباح مروج ولایت فقیه با همان قرائت امام خمینی است:
«اين انقلاب و اين نظام براساس ولايت فقيه به وجود آمد نه اينکه انقلاب ولايت فقيه را بوجود آورد. قانون اساسي براساس ولايت فقيه اعتبار پيدا ميکند نه اينکه به او اعتبار ميدهد. اگر قانون اساسي را امام امضاء نکرده بود، ارزشي نداشت؛ همان طور که امام فرمود: اگر همه مردم به رئيس جمهوري رأي دهند، امّا ولي فقيه او را نصب نکند، ولو انسان صالح و عادلي باشد، در حکم طاغوت است. چرا؟ براي اينکه خدا بايد حق بدهد و به او اين حق داده نشده است. به عنوان مثال، وقتي اتومبيلي ميخواهد مورد معامله قرار بگيرد، تا وقتي مالک معامله را امضاء نکند، خريدار مالک نميشود؛ گرچه گفتگو کرده باشند و بر سر قيمت توافق حاصل شده باشد. در تمام حکمهايي که امام و مقام معظم رهبري به رؤساي جمهور دادند، اين مطلب آمده است که: بعد از تنفيذ رأي مردم شما را به رياست جمهوري منصوب کردم. اين مثل «انکحت» در نکاح است. ... در حکومت هم هر کس شرايط حکومت را داشته باشد و کاملاً هم عادل باشد و به فرض، عين يک فقيه جامع الشرايط هم رفتار کند حق حکومت ندارد، تا ولي فقيه بگويد: من به تو اجازه دادم.»(۲۲ مهر ۸۸ :آیت الله مصباح یزدی)
چرا مصباح را مطهری زمانه ميدانیم؟
جریانهاي اجتماعی برای تولّد و آنگاه بالندگی و پویایی لاجرم محتاج نظریه پردازی در مقام فکر هستند؛ بنا به پایههای جهان بینی هر جریانی هر یک نامی به این نظریه پردازی ميدهد، نظریه پرداز عقیدتی، ایدئولوگ و تئوریسین. نام ها مهم نیست؛ اصل احتیاج هر انقلاب و جریان اجتماعی است به قاموس فکر و اندیشه که پایههای فرهنگ عمومی را خواهند ساخت و این فرهنگ است که چون اکسیژن اجازه حیات و ممات جریانهاي سیاسی را ميدهد. «انقلاب اسلامی ایران» نیز در این مورد تافته جدا بافته نیست و اگر بخواهد پویایی اش را حفظ نماید ناگزیر طیّ فرآیندی غیر ملموس و غیر محسوس فرماندهان عقیدتی خود را خواهد یافت. در این نوشتار سعی شده است به پویش روح "واحد" فرماندهی عقیدتی انقلاب اسلامی بنیشند:
موتور محرّکه انقلاب
در حوزه جامعه شناسی انقلابها؛ یکی از اساسی ترین سئوال ها این است که یک انقلاب چطور آغاز ميشود، چطور حرکت ميکند، چطور ميزاید و چطور ميمیرد؟ برخی معتقدند نطفه انقلاب با تولّد یک جهان بینی خاص و سپس یک ایدئولوژی بسته ميشود، در گذر زمان با ذخیره شدن انرژی ها برای حاکم کردن این ایدئولوژی در طبقه نخبگانی و گروههای مرجع اجتماعی ادامه ميدهد و بعد از این فقط جای خالی یک کاتالیزور باقی ميماند، این کاتالیزور با انباشت احساسات تنفّری تودههای مردم نسبت به وضع موجود – که براساس کوشش ایدئولوژی جدید ایجاد ميشود- در گذر زمان و سپس وقایع هیجانی تأمین ميشود؛ در این مرحله فقط کافیست رهبر یا رهبرانی با درایت پیدا شوند تا موج عظیم تودههای مردمی را برای حاکم شدن ایدئولوژی آرمانی ملّت سازماندهی کنند. پیدایش شگرف انقلاب اسلامي در فرآیند و نه بنیادها شباهت بینابینی به مدل مذکور دارد، امام خمینی (ره) با سکّان داری مرجعیت عامّ ایران خیلی سریع تلاش کرد تا فرهنگ اصیل اسلام، که طیّ قرون متطاول بزرگترین آرمان مردم بوده را بار دیگر احیاء کند و مردم را نسبت به داشتههایشان بیدار کند، سپس با بیدار شدن قدرت عقیده و معنویت، تنفّر مردم نسبت به وضعیت موجود هر روزِ روز بیشتر شد تا اینکه چون دریایی موّاج از پس وقایع عدیدۀ سرعت بخش مانند ۱۵ خرداد، ۱۹ دی و ۲۲ بهمن به منصه ظهور رسید. لیکن یک واقعیت غیر قابل کتمان درباره انقلاب اسلامی به موازات رشد نهضت خود را نشان داد، اگر بار اصلی انقلاب فرانسه بر دوش جوانان روشنفکر و دانشگاهی بود، اگر انقلاب بولشویک ها بدست کارگران به مرحله انفجاری رسید، انقلاب ایران با سوار شدن بر گُردههای جوانان انقلابی و مسلمان این مرز و بوم به پیروزی رسید. اینکه چرا نقش جوانان در انقلاب اسلامی از همان ابتدا اینچنین پُر رنگ بود و حالا نیز به گواه رهبر معظّم انقلاب اسلامی همانقدر - بلکه شاید بیشتر- پُر رنگ است بر ميگردد به ذات انقلاب ما که هویّتی اسلامی دارد. چون جوانان عموماً دارای روحیّاتی صیقل خورده تر و روحانی تر هستند بیشتر ميتوانند بار سنگین و طاقت فرسای این حرکت عظیم خدایی را به پیش برند. بنابراین موتور محرّکه انقلاب اسلامی جوانان هستند که سعی ميکنند با عملی نمودن منویّات امام بر استحکام انقلاب بیفزایند. با کشف اهمیّت جوانان دو گروه مرجع جامعه اسلامی ایران: طلّاب و دانشجویان؛ از جایگاه خطیر فرماندهان عقیدتی انقلاب نیز پرده برداری ميشود.
آن «مطهری»، این «مطهری»
برای تجمیع انرژی جوانان در راه انقلاب اسلامی به یک وسیله حیاتی احتیاج است، چه کسی قرار است جوانان را تربیت کند، به شبهات آنان درباره عقاید اصیل اسلام پاسخ دهد، از التقاطات جلوگیری به عمل آورد و مداماً آنان را با قلبی مطمئن نسبت به امام برای انقلاب سر خط نگه دارد؟ بی شک امام با توجه به جایگاهش و البته امکان زمانی بهتر است چنین وظیفه ای را تا حدودی به امنای خویش محوّل کند. لذا فرماندهانی باید باشند که در ارتباط تنگاتنگ با جوانان انقلابی و مسلمان بطور مستمر چشمه نشر معارف انقلاب را در این قشر تنظیم کنند. ضمن اینکه باید بدانیم بسیاری از دعواهای سیاسی و عقیدتی در جامعه ابتدائاً در گروههای مرجع تست ميشود و به همین دلیل است که کسانی چون شهید «مطهری» خیلی زودتر از مابقی رهبران انقلاب نسبت به خطرها دست به آینده پژوهی ميزنند و از قضاء اغلب درست ميگویند. بنابراین وجود چنین رهبران عقیدتی برای انقلابی از جنس اسلام مبرم و یک نیاز حیاتی و اولیّه است. در امتداد همین ضرورت مشخص ميشود اگر کسی توسّط امام انقلاب به عنوان جانشین در یک گروه مرجع تعیین ميشود تا چه حدّ به لحاظ عقیدتی- سیاسی به امام نزدیک است و به عبارت بهتر جزء وثیق ترین یاران انقلاب است. این رهبران عقیدتی باید از نظر مشرب عقیدتی با تفکّرات امام تطابق حداکثری و حتی قریب به صد درصدی داشته باشند چرا که در غیر اینصورت مقدّمات شکل گیری یک نحله التقاطی را ناخواسته فراهم خواهند آورد. اینجاست که ميتوان فهمید جمله حضرت امام خمینی (ره) درباره اینکه تمام کتب شهید «مرتضی مطهری» بدون استثناء تأیید و ضروری است تا چه میزان راهگشاست. همینطور مشخّص ميشود وقتی رهبر معظّم انقلاب اسلاميکسانی چون آیت الله «مصباح یزدی» را عقبه تئوریک نظام مينامند، یعنی چه؟ اینکه استاد «مطهری» و استاد «مصباح یزدی» رسالت تنظیم معارف انقلاب بین جوانان را بر دوش ميگیرند و توسط ولی فقیه زمان تأیید ميشوند، به خودی خود افتخاری بزرگ به نظر ميرسد که نباید به راحتی از آن گذر کرد و در فهوای کلام نشان دهنده نزدیکی این دو تن به ولی فقیه زمان است. شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» هر دو در زمان خود فرماندهان عقیدتی انقلابند که توسط رهبران انقلاب عامّاً و گاهی بصورت خاصّه نصب شدهاند؛ لذا بیراهه نیست اگر روح فرماندهی عقیدتی انقلاب را واحد پنداشت چرا که آیت الله «مصباح یزدی» قرائتی کاملاً خالص و ناب از اسلام بدست ميدهند و چون عقاید اسلام غیر قابل تبدیل است باید بدون اغماض ایشان را «مطهری زمان» نامید؛ چرا که هر دو یک کارکرد مشخص و واحد دارند.
«مطهری» ها و یک عُمر مبارزه با التقاط
نکته دیگر درباره هویّت و شاکله سازنده این فرماندهی عقیدتی بر ميگردد به خاستگاه آنان، نگاهی به زندگی شهید «مطهری» ها نشان ميدهد بزرگترین دغدغه فکری هر دو قبل و بعد از انقلاب اسلامی "بسط عقیدتی اسلام" در جامعه بوده است و البته آیت الله «مصباح یزدی» خود چندین مرتبه شخصاً به این امر صحه گذاشتهاند. فرمانده عقیدتی باید به مبانی و اصول عقاید چیره باشد، عرفان و اخلاق ناب اسلام را درک کند، به فلسفه اسلامی احاطه علمی داشته باشد، مکاتب جدید فکری و فلسفی را عمیقاً بشناسد؛ تا بتواند در مقام عمل نقاط التقاطی تفکراتی که به نام اسلام ترویج ميشوند را بشناسد و علیه آنان اقامه دعوی کند. از این جهت مشاهده ميشود هر دو فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی سالیان سال را با معارف اصیل اسلام زیستهاند و هیچگاه حتی در کوران مبارزات از آن جدا نشدهاند. به همین موازات که خاستگاه اینان باید از معارف عقیدتی اسلام باشد به همان اندازه هم سنگرشان در میدان عقاید تعریف ميشود. پس اصولاً نباید از آنان خواست که این سنگر مهم و کم تعداد را به بهانههای دیگر رها کنند، چرا که اگر انحراف عقیدتی جوانان انقلاب اسلامی که موتور پیشبرنده این انقلابند به وقوع بپیوندد؛ قطعاً انقلاب تنگه احد را به باد داده است. این مسئله در سیره عملی شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» دیده ميشود:
فرمانده اوّل
«مرتضی مطهری» در سال ۱۳۱۶ ه.ش با وجود خفقان شديد رضاخانی علیه روحانیت براي تکميل تحصيلات حوزویش از «مشهد» عازم «قم» مي شود.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر آیات اعظام «علّامه طباطبایي» (در فلسفه: الهيات شفاي بوعلي و دروس خصوصی ایشان)، «بروجردي» (در فقه و اصول) و «امام خميني» (به مدت ۱۲ سال در فلسفه ملاصدرا، عرفان، اخلاق و اصول) مرحوم بهره مي گيرد. (البته شهید مدّتی از محضر آيات اعظام «ميرزاعلي آقا شيرازي»، «سیّدمحمّد حجت» و مرحوم «سیّدمحمّد محقّق داماد» هم بهره برده است) شهید «مطهری» همزمان تحصيل با فدائيان اسلام ارتباط داشت تا اینکه در سال ۱۳۳۱ ه.ش بدلیل پاره ای مشکلات به تهران مهاجرت ميکند. در تهران ضمن تدریس در «مدرسه مروی» ارتباط تنگاتنگی بین او و دانشگاهیان پیرامون تدریس در «دانشگاه تهران» شکل ميگیرد. بعدها مشخص ميشود شهید «مطهری» در خلال «قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲» از مهمترین سازماندهین این نهضت مردمی بوده است تا جایی که نيمه شب همان روز به دنبال سخنراني مهيّج عليه شخص "شاه" دستگير شده و به زندان موقت شهرباني منتقل مي شود. شهید «مطهري» پس از تشکيل «هيئت هاي مؤتلفه اسلامي» بدستور امام همراه چند تن از شخصيت هاي روحاني، رهبري هيئت ها را به عهده مي گیرد. (با ترور «حسنعلي منصور» کادر رهبري موتلفه دستگير مي شوند امّا از آنجا که قاضي پرونده در قم نزد استاد تحصيل کرده بود؛ ایشان از مهلکه جان سالم بدر مي برد) تأليف کتاب، ايراد سخنراني در دانشگاه و انجمن اسلامي، نهضت اسلامي پزشکان، مسجد هدايت، مسجد جامع نارمک به کار غالب او برای صیانت از شأن عقیدتی نهضت اسلام تبدیل ميشود تا نهایتاً در ۱۳۴۶ ه.ش اقدام به تأسيس «حسينيه ارشاد» ميکند، پس از سه سال به علت تکروي يکي از اعضاي هيئت مديره و ممانعت از اجراي طرح هاي استاد - از جمله ايجاد شوراي روحاني- سرانجام عليرغم زحماتش براي تعالی مؤسسه استعفا داده و حسینیّه را برای همیشه ترک ميگوید. سپس بعد از چند دوره بازداشت در مساجد «الجواد»، «جاويد» و «ارک تهران» به پیشبرد اهداف انقلابی مبادرت ميورزد تا اینکه حوالی سال ۱۳۵۳ ه.ش ممنوع المنبر ميشود و اين ممنوعيت تا پيروزي انقلاب ادامه ميیابد. بسیاری مهمترين خدمات استاد را ارائه مبانی اصيل اسلامي و مبارزه با تبليغ چپ ها ميدانند، ولی نباید از قلم انداخت که شهید همیشه در بزنگاههای تاریخی بصورت مستقیم وارد مسائل کلان سیاسی انقلاب شده است. شهید «مطهری» بعد از امام اولين شخصيتي است که خطر «سازمان مجاهدين خلق» را درک و حتي انقلاب ايدئولوژيک آنان را پيش بيني مي نمايد، طیّ درگيري با استاد کمونيست «دانشکده الهيات» زودتر از موعد مقرّر بازنشسته مي شود، با همکاري چند تن از روحانيون تهران «جامعه روحانيت مبارز» را تأسیس ميکند، با تند شدن شیب مبارزات به «فرانسه» ميرود تا با درمیان گذاشتن دغدغههایش نسبت به آینده انقلاب در «نوف لوشاتو» بدستور امام مسئول تشکيل "شوراي انقلاب اسلامي" شود، با توجه به اهمیّت «کمیته استقبال از امام» و ارتباطاتی که در کنار آن برای نفوذ در انقلاب ميتواند شکل بگیرد شخصاً مسئوليت «کميته استقبال از امام» را عهده دار مي شود و در نهایت اولین فردی است که در هواپیما با امام ملاقات ميکند و از خطر فتح انقلاب توسط نفوذیان ميگوید. مبارزه عقیدتی استاد «مطهری» ادامه دارد تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۵۸ ه.ش به ضرب گلوله گروهک فرقان – تحت تأثیر قرائت مارکسیستی از قرآن و اسلام- شهید شود.
فرمانده دوم
با فقدان استاد شهید «مرتضی مطهری» امام در پاسخ به جوانان دانشگاهی «تحکیم وحدت»، آیت الله «سیّدعلی خامنهای» را به عنوان جایگزین شهید «مطهری» معرّفی ميکنند، از این رهگذر آیت الله «خامنهای» دومین فرمانده عقیدتی انقلاب اسلاميبه شمار ميرود. درک صحیح از مبانی اصولی اسلام، سابقه درخشان انقلابی گری، صراحت لهجه و شجاعت در بیان مباحث اسلامی، انرژی فراوان و حفظ روحیه جوانی، قدرت ارتباط با نسل جوان و پاسخ منطقی و جوان پسندانه به شبهات و دست آخر محبوبیت میان جوانان دانشگاهی و طلبه؛ شاخصههای هر دو فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی در سالهاي آغازین انقلاب است. با رحلت روح الله کبیر و انتخاب رئیس جمهور وقت به عنوان "ولی فقیه" باید به مرور زمان یکی از علمای انقلابی و خبره در مبانی و اصول خلاء بوجود آمده را پُر مينمود. با شروع دوران دوم خرداد و ساخت موج جدید "تجدیدنظر طلبی" و "دگر اندیشی" توسّط بقایای «بیت منتظری» و «دار و دسته مهدی هاشمی (معدوم)» در کانونهاي "روشنفکری" و "لیبرال- سکولار مسلک"، آیت الله «محمّدتقی مصباح یزدی» تنها کسی است که علیرغم جایگاه بالای حوزویش دانشگاهها را سنگر مبارزه عقیدتی- سیاسی ميکند. از این حیث ملقّب نمودن ایشان به «مطهری زمان» در واقع اشارت رهبر معظّم انقلاب اسلامی به جوانان مسلمان است مبنی بر معرفی سومین فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی.
فرمانده سوم
گفته ميشود مادرش قبل از تولد وی خواب ميبیند که "قرآن را به دنیا آورده است" و معبّر خواب را چنین تعبیر ميکند: «خداوند به شما فرزندی عطا خواهد کرد که حامی قرآن خواهد بود.». به موزات فشار رژیم حاکم به مدارس دینی وارد «حوزه علمیّه یزد» ميشود. سال ۱۳۳۱ ه.ش برای ادامه تحصیل حوزوی به قم مهاجرت ميکند. از درس آیات اعظام «شیخ مرتضی حائری»، «بروجردی» (خارج فقه)، «علّامه طباطبایی» (تفسیر، اسفار، الهیات شفاء و برهان شفاء)، «امام خمینی» (فقه و اصول)، «محمّدتقی بهجت» (فقه، طهارت، مکاسب و خیارات) بهره ميبرد. در مجموع هشت سال از محضر «آیت الله بروجردی»، هشت سال از محضر «امام خمینی» و پانزده سال از آیت الله «بهجت»، کسب کمال و علم ميکند. براین اساس آیت الله «مصباح یزدی» در ۲۳ سالگی به مرتبه صاحب نظری و در ۲۷ سالگی به اجتهاد کامل نائل ميشود. آیت الله «بهجتی» (شفق) درباره استفاده وی از «علّامه طباطبایی» ميگوید: «علّامه طباطبایی در سه سطح شاگرد داشتند. عده ای از شاگردانش را از میان درسهاي عمومی انتخاب کرده و برای آنها جلسه خصوصی ميگذاشتند که حضرت آیت الله مصباح جزء این عده خاص بودند. ... تعدادی از همین افراد خاص را که از نخبگان بودند، برگزیده بود و به صورت محرمانه، بعضی از مسائلی که از نظر علمی و عرفانی خیلی عمیق بود با آنها در میان ميگذاشتند. حضرت آیت الله مصباح از همین نخبگان بود.». آیت الله «شیخ علی¬اکبر مروارید» از جانب «علّامه طباطبایی» نقل می کند: «مصباح در میان شاگردان من، مانند انجیر در میان سایر میوههاست؛ چرا که فکر او هیچ زائد و دور ریختنی ندارد.». به موازات تحصیل علوم حوزوی در کلاسهاي علوم جدیده مانند ریاضی، شیمی، فیزیک، بیولوژی، فیزیولوژی، جامعه شناسی، روان شناسی، زبان فرانسه و انگلیسی و فلسفه غرب نزد اساتیدی چون شهید «آیت الله بهشتی» و «محقّق رشتی» و دیگر اساتید غیرحوزوی شرکت ميکند. بعدها آیت الله «مصباح یزدی» با جمع این ظرفیت ها توانست به یکی از حلقههای ارتباط دانشگاه و حوزه مبدّل شود؛ تأسیس «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» به درخواست «شورای انقلاب فرهنگی» در اوایل انقلاب اسلامی، مناظره با تئوریسنهاي احزاب سیاسی مانند «احسان طبری» و «فرّخ نگهدار» در روزهای داغ انقلاب، سفر به ۴۰ کشور خارجی و حضور در کنفرانسهاي بین المللی از آن جمله است.
اشاره به مبارزات ایشان با توجّه به اینکه بیشتر در کتب تاریخ شفاهی بیان شده است احتیاج به فرصت مناسب تری دارد لیکن برای اختصار ميتوان به ماجرای «نشریّات انتقام» اشاره نمود. آیت الله «مصباح یزدی» ضمن این که با «نشریّه مخفی بعثت» همکاری داشت به انتشار این نشریه نیز مبادرت ورزید و آن را به تنهایی تهیّه، تنظیم، تکثیر و توزیع مينمود. «انتقام» کار خود را مقارن با ایّام تصویب قانون ننگین «کاپیتولاسیون» آغاز کرده بود که به دلیل خفقان شدید، تهیه کنندگان آن را بی نام و نشان منتشر مينمودند. خود استاد در این باره ميگویند: «تشخیص من این بود که رکن اساسی این فعالیت ها ]نهضت اسلام[ رکن فرهنگی است ... و فرهنگ اسلام باید به وسیله روحانیت تقویت و آموزش داده شود ... .». اصل اسناد «ساواک» اثبات ميکند زمانی حمل یک برگ از «انتقام» با بدترین شکنجهها و اعدام برابر بود. متعاقب شناسایی اعضای روحانی «کادر رهبری هیئتهاي مؤتلفه اسلامی» با تشدید تدابیر امنیّتی علیه "گروههای مخفی کار حوزوی"؛ آیت الله «مصباح یزدی» مجبور به فرار ميشود و نشر «انتقام» پایان ميیابد. بعد از انقلاب و در دوره اصلاحات و کلید خوردن پروژه «جامعه مدنی» وی بطور مستمر در محافل عمومی، علمی و دانشگاهی حاضر ميشود تا حجم انبوه شبهات ایراد شده به مبانی اسلامی را پاسخ دهد و از التقاط "لیبراله کردن اسلامی" جلوگیری به عمل آورد. بر اساس این مجاهده است که در خلال سال¬های ۷۶ تا ۸۰ بیش از ۳۲۷ تیتر و مطلب سوء و تخریبی ناحق علیه شخصیت آیت الله «مصباح یزدی» در مطبوعات ميتوان یافت.
مهمترین جنگ روانی صورت گرفته توسّط روزنامههای زنجیره ای در چند برهه خلاصه ميشد:
۱- ماجرای دعوت به مناظره با «حسین حاج فرج دبّاغ (سروش)» و «مهاجرانی»
۲- مسئله "آزادی" که توسّط «محمّد خاتمی» مطرح شد: «به صراحت ميگوییم که سرنوشت و وجهه اجتماعی دین در امروز و فردا در گروی این است که طوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد.» (مراسم سالگرد دوم خرداد، دانشگاه تهران- ۳/۳/۷۷) و هکذا این جمله نقطه آغازی شد برای هجمه رسانهها حول محور "آزادی و لیبرال مسلکی" و آیت الله «مصباح یزدی» در چندین مجمع عمومی (نماز جمعه)، حوزوی و دانشگاهی به تبیین نظریّات اسلام درباره آزادی پرداخت (حاصل این مباحث بعد ها در کتب «نظریه سیاسی اسلام- ج۱»، «اسلام، سیاست و حکومت- ج۱»، «دین و آزادی» و «پرسش¬ها و پاسخ¬ها- ج۴» گرد آوری ميشود)
۳- ترور شخصیت وی با اطلاق: "تئوری¬پرداز خشونت" و "معرفی ایشان به عنوان منشاء اعمال خودسرانه در جامعه" که در واقع زمینه ساز روانی جامعه بود برای پروژه سه وجهی «قتلهاي زنجیره ای (دی ۷۷)- کوی دانشگاه (تیر ۷۸)- ترور حجاریان (اسفند ۷۸)» و برای ترور آیت الله «مصباح یزدی» و پیشبُرد کشور به جنگ داخلی مطرح ميشد.
۴- "درج کاریکاتو موهن" (روزنامه آزادی، نیک آهنگ کوثر- ۱۰/۱۱/۷۸) علیه شخصیت ایشان که با تعطیلی مدارس علمیّه قم در ۱۶/۱۱ و پیام تشکّر شفاهی رهبری انقلاب خاتمه یافت. ادامه مجاهده عقیدتی آیت الله «مصباح یزدی» با تأسیس «مؤسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی (ره)» از طریق نشر آثار اسلامی در قالب کتاب، جزوه و طرحهاي دانشجویی، تربیت طلّاب دینی و مأموریتهاي تبلیغی تا به حال ادامه دارد.
اشتراكات شهيد مطهري و علامه مصباح
از این گذشته با تعمّق بیشتر در سنگر گردانی عقیدتی آیت الله شهید «مرتضی مطهری» و آیت الله «محمّدتقی مصباح یزدی» اشتراکات زیادی کشف ميشود:
- مبارزه با مکاتب وارداتی: مکاتب وارداتی از شرق و غرب در سالهاي اولیّه انقلاب اسلامی (قبل و بعد از پیروزی) تا خانه تکانی کلّی آنان از جمهوری اسلامی از مهمترین یغمابران اندیشههای ناب اسلامی به شمار ميرفتند. هشدارهای امام راحل (ره) درباره تربیت شدگان غرب و شرق در کشور و خطر آنان برای انقلاب و ساخت کلیدواژههای ترکیبی "اسلام آمریکایی" در برابر "اسلام ناب محمّدی نشان از جدّی بودن حمله "مکاتب وارداتی" به "مکتب اسلام" دارد. در این زمینه شهید «مطهری» تا جایی که ميتوانست علیه "مارکسیسم" به عنوان ایدئولوژی مهاجم آن روزهای ایران روشنگری کرد و آیت الله «مصباح یزدی» علاوه بر اینکه در قبال "مارکسیسم" حقّ خویش را ادا نمود بعدها با جدّی شدن زیر نظریّات "لیبرالیسم" مانند پلورالیسم، تساهل و تسامح دینی، قرائت لیبرال از آزادی، جامعه مدنی، درجه بندی شهروندی، تضادّ اسلام و جمهوریت؛ همه تلاش خود را مبذول داشت. اگر شهید «مطهری»، «علل گرایش به مادّی گری» را مينویسد، آیت الله «مصباح یزدی»، «نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم» را به رشته تحریر در ميآورد و البته سال ها بعد برای مبارزه با بقایای زخم خوردگان از شهید «مطهری»، مجموعههایی مانند «نظریه سیاسی اسلام»، «سلسله مباحث اسلام و سیاست و حکومت»، «نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه»، از آیت الله «مصباح یزدی» به جای ميماند. اگر استاد شهید «جاذبه و دافعه علی (ع)» را مينگارد، در دوره "تجدیدنظر طلبی" استاد «مصباح یزدی» به نقد نظریّه "پلورالیسم دینی" مبادرت ميورزد که در کتاب «کاوش ها و چالش ها (فصل: مرزهای جاذبه و دافعه در اسلام)» منعکس ميشود.
- مبارزه با رُنسانس اسلام (اسلام منهای روحانیت): رهبر معظّم انقلاب اسلامی در آخرین سفرشان به «قم» به حمله دوگانه "اسلام بدون سیاست و اسلام بدون روحانیت" هشدار دادند، از این جهت این سکّه که دو روی دارد یکی از آفات سهمگین التقاطی در طول تاریخ اسلام و انقلاب است. شهید «مطهری» تا آنجا که در اراده اش بود و مصلحت بود در مقابل افکار التقاطی آن روز "شریعتیسم" موضع گیری کرد، تا جاییکه بسیاری از کارشناسان حجمی از کتب ایشان را در پاسخ به مغالطههای «شریعتی» تفسیر ميکنند. با رجوع به تاریخ شفاهی انقلاب روشن ميشود آیت الله «مصباح یزدی» نیز همین دغدغه را داشته است و در مجالس خصوصی با رعایت دستور امام مبنی بر وحدت، به تبیین چنین اندیشههایی ميپرداختهاند. جالب اینکه بعدها و با زعامت امام «خامنه ای»، آیت الله «مصباح یزدی» در دو برهه با دنبالههای اسلام بدون روحانیت مواجهه ميکند؛ یکی در دوران اصلاحات در تقابل با «سروش»، «کدیور»، «حجاریان» و ... (یاران دیروز مهدی هاشمی) و یکی امروز در قبال "نئوایرانیست"هاي نفوذی که گویی به نبش قبر مقالات «شریعتی» در «کیهان» دست یاختهاند.
- جامعه سازی قرآنی: قلّههای متأخّر حوزههای علوم دینی همیشه تسلّط بالایی بر قرآن و علوم برآمده از آن داشتهاند. «علّامه طباطبایی»، «امام خمینی»، شهید «مطهری»، رهبر عزیز انقلاب اسلامی، آیت الله «مصباح یزدی» و آیت الله «جوادی آملی»، مصادیق این مدّعایند؛ گویی بدون غوطه خوردن در قرآن و کسب معارف قرآنی دست زدن به اجتهاد دینی و نظریه پردازی اسلامی در عرصههای علوم انسانی کاری عقیم است. مهمّی که رهبری انقلاب بارها طلّاب علوم دینی را بدان فرا خواندهاند. نگاهی به لیست کتب منتشره از دو شخصیّت مذکور حاکمیّت این ایده بر سیره عملی و علميشان را حکایت ميکند. شهید «مطهری» حداقل ۸ مجلّد اختصاصی درباره قرآن دارد و حداقل ۱۵ مجلّد (۱۴ جلد، تفسیر موضوعی) مختصّ به علوم قرآنی دارد. این سیر عمیق در معارف قرآنی که برآمده از تفاسیر اهل بیت عصمت و طهارت است قطعاً نگاهی همه جانبه نسبت به اسلام و مقتضیّات زمان برای این رهبران عقیدتی بوجود خواهد آورد.
- نشر علوم انسانی اسلامی: یکی از مهمترین وظایف علمای دین بی شک نشر و ترویج معارف ناب اسلامی در حوزه علوم اجتماعی و انسانی است. شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» هر دو در این میدان کارنامه درخشانی دارند. اگر شهید معلّم قبل از پیروزی انقلاب دانشگاهها و حوزهها را پیوند ميدهد؛ همین گونه آیت الله «مصباح یزدی»، «مؤسسه در راه حق» را یا «دفتر همکاریهاي حوزه و دانشگاه» را پایه مينهد و حالا به مُدلی موفق در چارچوب «مؤسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی (ره)» دسترسی پیدا کرده است.
- تربیت نسل اسلامی: همان گونه که تربیت شدگان شهید «مطهری» در سالهاي جنگ از مساجد و دانشگاهها عازم جبهههای جنگ ميشوند، امروز نیز آیت الله «مصباح یزدی» سعی ميکند در قالب طرحهاي تعالی دانشجویی مانند «طرح ولایت» و یا تربیت طلّاب و علمای محقّق در «مؤسسه امام خمینی (ره)» گامی مؤثّر در راه توسعه تبلیغات اسلامی بردارد بطور مثال اعزام سالانه طلّاب انقلابی مؤسسه به مناطق محروم و کشورهای خارجی ضریب نفوذ انقلاب اسلامی را افزایش خواهد داد.
- تحوّل خواهی در حوزه: شهید «مطهری» نسبت به ساختار موجود حوزه نقد داشت، به همین منوال آیت الله «مصباح یزدی» به فرآیندهای موجود حوزه برای تربیت مجتهدین و مبلّغان اسلامی نقد دارد که نتیجتاً «مؤسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی» مسیری است برای ارائه یک الگوی مکمّل در کنار حوزه که امید است در آینده دانش آموختگان آن سیستم مناسب تری برای حوزه پیدا نمایند؛ دغدغه ای که بعد از انقلاب مداماً مورد توجه رهبری حکیم انقلاب بوده است. همین کوششهاي کارا باعث گردید رهبری انقلاب در سفر اخیرشان به قم از مدل مؤسسه به عنوان یک نظام کارآمد حوزوی یاد کنند. - مبارزه با مصادره به رأی تشیّع (بازنمایی التقاطی از سیره معصومین): دشمن همیشه سعی کرده است از اسوههای عملی و رفتاری تشیّع فرمولهاي مورد علاقه خویش را بازنمایی کند، از این جهت شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» تلاشهاي عمده ای به خرج دادند تا از طریق انحراف در تعریف الگوهای اسلامی نسل جوان به التقاط دچار نشوند. بنابر این تلاشهاي شهید «مطهری»در راه این مهمّ در کتب «سیری در سیره ائمه اطهار»، «حماسه حسینی (۳ جلد)» و ... بارتاب ميشود و مساعی آیت الله «مصباح یزدی» در مجلّداتی چون «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا»، «سیره معصومان»، «جام زلال کوثر» و ... .
نقبی به سیاست
گفته شد که فرماندهان عقیدتی انقلاب اسلامی اساساً خاستگاهی عقیدتی داشتهاند و سعی ميکنند این سنگر را حفظ نمایند، با این وجود سئوالی که مطرح ميشود این است که چرا گاهی اوقات به سیاست نقب زدهاند؟ و البته در برهههایی چنان مُحکم موضع گرفتهاند که گویی ذاتاً عناصری سیاسی هستند. سیاست همیشه عرصه زورآزمایی و خودنمایی عملیاتی ایدئولوژی ها بوده است، به عبارت دقیق تر جریانهاي فکری در قاموس عمل و در حوزه نظریّات جزئی تحت قالب «سیاست» ساری ميشوند و «سیاست» راهی است برای حُکمفرمایی ایدئولوژی بر اجتماع. نتیجه این ميشود که مهرههای تفکّرات التقاطی به مناصب و جریانهاي سیاسی نفوذ ميکنند تا با طرفه الحیل همراهی تودهها را کسب نمایند و در نهایت به عملیاتی شدن منویات درونی شان مبادرت ورزند. همین جاست که دیده بان عقیدتی انقلاب حسّاس ميشود و علیرغم اینکه به مسائل جاری در لایه کلّی و عمیق تر مينگرد مجبور ميشود برای جلوگیری از انحراف به میدان سطحی سیاست پا بگذارد، نکته دیگر درباره این ورود مقطعی به سیاست مربوط ميشود به اینکه نقد انحراف نه یک نقّادی سیاسی که نقّادی بنیادین است و برعکس سیاسیون نه برای حفظ منافع گروهی و قبیله ای که برای حفظ مصالح اسلام و صیانت از عقاید اسلام صورت می گیرد.
چرايي نقد جريان انحرافي
همانطور که شهید «مطهری» در مقابل نفوذ جریان «سازمان مجاهدین» (قرائت کمونیستی به مجاهده و انقلابی گری) و چپهاي اوایل انقلاب (طیف موسوی خویئنی ها) احساس خطر مي کند و در مقابل آن شدیداً می ایستد، آیت الله «مصباح یزدی» هم در اوایل انقلاب به مناظره با «احسان طبری» (بزرگترین تئوریسین مارکسیست ایران) و «فرّخ نگهدار» (رهبر سازمان فدایین خلق) می نشیند، همانطور که شهید «مطهری» نسبت به حضور جریان ضد روحانیت در «حسینیّه ارشاد» سخت ترین مواجهه را به خرج ميدهد، آیت الله «مصباح یزدی» نیز جزء کسانی است که به گواه اسناد تاریخی از قادمون نقد تفکّرات «علی شریعتی» است، این مبارزه حیات دارد تا اینکه آیت الله «مصباح یزدی» در کوران هجمه "رُنسانس اسلامی" در دوم خرداد بزرگترین مدافع اصول اسلامی باشد. از این منظر ورود وزنههای فکری- فلسفی متأخّر اسلام به حوزه سیاست هرگز نباید به دست نااهلان، مغرضان یا غافلین و جاهلین به عنوان زیاده خواهی سیاسی یا منفعت طلبی گروهی ترجمان شود، همانطور که شهید «مطهری» برای موجودیت اسلام با «گروهک فرقان» و شریعتیسم درگیر شد، همانطور که آیت الله «مصباح یزدی» برای بسط اندیشه سیاسی اسلام با "دگر اندیشی" اصلاح طلبان مواجه شد، امروز هم اگر نسبت به خطر جریان انحرافی هشدار ميدهد نشأت گرفته از دغدغه نسبت به بسط اندیشههای التقاطی در جامعه است. و شاید سدّ شدن در مقابل جریان انحرافی و اشاره به ظهور "جریان ماسونی جدید" امتداد نامه دیروز شهید «مطهری» باشد به امام راحل (ره) آنجا که نوشت: «در نامه قبل معروض شد که، پس از مذاکره با بعضی دوستان مشترک قرار شد، بنده ... انحرافاتی که در نوشتههای او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکّر دهم. ولی اخیراً میبینم گروهی ... [با] گرایشهاي انحرافی ... در صدد هستند از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفتههای او را نداشته باشد. ... عجبا! میخواهند با اندیشههایی که چکیده افکار "ماسینیون"، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلّغان مسیحی در مصر، و افکار «گورویچ»، یهودی ماتریالیست، و اندیشههای "ژان پُل سارتر"، اگزیستانسیالیست ضدّ خدا، و عقائد «دورکهایم»، جامعه شناس ضدّ مذهب؛ اسلام نوین بسازند! پس و علی "الاسلام" السّلام. به خدا قسم اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشههای این شخص حلاّجی شود و ریشههایش به دست آید و با اندیشههای اصیل اسلامی مقایسه شود، صدها مطالب به دست میآید که بر ضدّ اصول اسلام است ... کوچک ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیّت است. او همکاری روحانیّت با دستگاههای ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلّی اجتماعی درآورد. مدّعی شد که "مَلِک و مالک و ملّا"، و به تعبیر دیگر "تیغ و طلا و تسبیح" همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند. این اصل معروف مارکس و به عبارت بهتر مثلّث معروف مارکس را که "دین و دولت و سرمایه" سه عامل همکار بر ضدّ خلقند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند؛ به صد زبان پیاده کرد. منتهی به جای دین، روحانیّت را گذاشت. ... گروههای چهارگانه فوق با من به ... شدّت مبارزه می کنند. شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند ... "به گرداگرد خود چندان که بینم/ بَلا انگشتریّ و من نگینم" ... روی این حساب می بایست از نشر آثارش قبل از اصلاح و تجدیدنظر لااقل وسیله آقای «حکیمی» - که کتباً به او اجازه داده است- جلوگیری شود. ولی افرادی که تصمیم گرفتهاند او را مظهر "رُنسانس اسلامی" قرار دهند ... در شعاع وسیعی به تکثیر آثار او پرداختهاند. ... برای شناختن ماهیّت این شخص لازم است که حضرتعالی مجموعه مقالات او در «کیهان»، شخصاً مطالعه فرمایید. ... قسمت دوّم مقالاتی بود دربارۀ ملّیّت ایرانی ... و در حقیقت فلسفه ای بود برای ملّیّت ایرانی؛ و قطعاً تا کنون احدی، از ملّیّت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروز پسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آنرا «فلسفه رستاخیز» بگذاریم. خلاصه ... این بود که ملاک ملّیّت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست؛ ملاک ملّیّت، "فرهنگ" است. و فرهنگ به حکم اینکه زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملّتهاي مختلف، مختلف است. فرهنگ هر قوم روح آن قوم و شخصیّت اجتماعی آنها را می سازد. خود و «منِ» واقعی هر قوم، "فرهنگ" آن قوم است. هر قوم که فرهنگ مستمرّ نداشته نابود شده است. ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیّت وجودی ما و «منِ» واقعی ما و خویشتن اصلی ماست. در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خودِ واقعی ما بیگانه کند، ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم. آن سه جریان عبارت بود از «حمله اسکندر»، «حمله عرب»، «حمله مغول». در این میان بیش از همه درباره «حمله عرب« بحث کرده و نهضت "شعوبی گری" را تقدیس کرده است. آنگاه گفته: اسلام برای ما "ایدئولوژی" است و نه "فرهنگ". اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض کند و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدّد فرهنگ ها را به رسمیّت می شناسد. همانطوریکه تعدّد نژادی را یک واقعیّت ميداند. ... ادّعا کرده "ایدئولوژی" ما روی "فرهنگ" ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی "ایدئولوژی" ما؛ لهذا "ایرانیّت" ما "ایرانیّت اسلامی" شده است و "اسلام" ما "اسلام ایرانی" شده است. با این بیان عملاً و ضمناً- نه صریحاً- فرهنگ واحد به نام "فرهنگ اسلامی" را انکار کرده است؛ و صریحاً شخصیّت هائی نظیر «بوعلیّ» و «ابوریحان» و «خواجه نصیرالدّین» و «ملاّصدرا» را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است. یعنی "فرهنگ" اینها ادامه ”فرهنگ ایرانی" است. ...». لذا در آخر باید گفت منزلت چنین فرماندهان عقیدتی و پاسداران مرزهای مبانی اسلامی بیش از آن است که عدّه ای در هر جا به هر نامی و بهانه ای آن را به بهانه سیاسی کاری لَگدمال کنند.
در پایان باید گفت همه جریانات اصولگرایی چه بدانند و چه ندانند مدیون تئوری پردازی ها و تبیین و مرزبندیهاي دقیق استاد در سالهای اخیر هستند و طبعاً همه جریانات اصولگرا چه کسانی که مصداق مورد تأیید ایشان را اصلح ميدانند و چه آنها که به هر دلیلی بر اصلحیت فرد دیگری نظر دارند و در هر فضایی تنفس می کنند باید ملتفت باشند که سلامت فکری جریان اصولگرایی و نلغزیدن آن به دامهاي فتنه و انحراف مدیون پایمردی و پایداری این مرد بزرگ است.
رهبر معظم انقلاب با اشاره به موج تخریب ها علیه آیت الله مصباح: با شهید مطهری هم همین طور برخورد کردند و چه ناسزاها که نگفتند!
بدون تردید در طول مدت رهبری بابرکت حضرت آیت الله خامنه ای هیچ شخصیتی همچون علامه محمد تقی مصباح یزدی مورد تمجید و تایید رهبر انقلاب قرار نگرفته است.دقت و تامل در جنس تعابیر معظم له در مورد آیت الله مصباح نشان میدهد ایشان جایگاه یگانه ای برای آیت الله مصباح در فضای فکری و سیاسی کشور قائل هستند. مقام معظم رهبری تاکنون بارها و بارها در تجلیل از شخصیت آیت الله مصباح سخنانی را بیان داشتهاند.بازخوانی مطلب زیر عنایت ویژه آقا به فیلسوف بصیر انقلاب را ثابت میکند:
برای دعوت از آقای مصباح اصرار کنید!
رهبر انقلاب در مورخ ۹ بهمن ۱۳۷۰ در حکم انتصاب آیت الله مصباح به عضویت شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت (ع) ایشان را در شمار برجستگان رجال علمی و چهرههای برجسته ی عالم تشیع نام می برند. همچنین پس از راهاندازی رادیو معارف صدای جمهوری اسلامی، در اولین دیدار اعضای این گروه با معظم له، درخصوص استفاده ی رادیو معارف از شخصیتهاي برجسته ی دینی در برنامههای خود، درخصوص شخصیت علمی آیت الله مصباح می فرمایند: «از لحاظ معارف عقلانی و فلسفی اسلامی، ما امروز چه کسی را داریم؟ مثلاً آقای مصباح و آقای جوادی آملی را در قم داریم آنچه شما ارایه ميدهید، باید از سطح اینها کمتر نباشد.» در ادامه ی این دیدار، مقام معظم رهبری با اشاره به فضل و دانش آیت الله مصباح، لزوم مشاوره با ایشان را لازم می شمارند و حتی بر استفاده از شاگردان ایشان نیز تاکید می ورزند: «شما باید یک گروه مشاوره ی محتوایی از مناسب ترین شخصیتهايی که امروز می توانید پیدا کنید، داشته باشید مثلاً از آقای مصباح دعوت کنید و اصرار هم بکنید یا مثلاً از شاگردان آقای مصباح دعوت کنید خوشبختانه یکی از موفقیتهاي آقای مصباح یزدی در قم، این است که ایشان برخلاف خیلی از فضلای ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردان خوب سرریز شده.»
برکت ماندگار حوزه علمیه
رهبر معظم انقلاب اسلامی همچنین در هفتم مهر ۱۳۷۴ در حکم انتصاب حضرت آیت الله مصباح یزدی به ریاست موسسه ی امام خمینی (ره) چنین می نگارند: «اکنون که بحمدالله موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی – اعلی الله مقامه – در سایه ی تلاش پیگیر و موفق جنابعالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جنابعالی را که از برکات ماندگار حوزه ی علمیه ی قم و از چهرههای موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار می باشید به ریاست و مدیریت این موسسه منصوب می کنم ... با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز ميدانم و شما و همه ی همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال می سپارم.» (ر.ک. اندیشه ی ماندگار، ص ۲۱۱).
علامه طباطبایی و شهید مطهری زمان
«بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهايی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.» (روزنامه ی جوان، ۱۴ شهریور ۷۸، صص۱-۲)
صاحب حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم
مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان شرکت کننده در طرح ولایت در سال ۱۳۷۹ فرمودند: «این هجومهاي تبلیغاتی را که به شخصیتهاي برجسته، به انسانهاي والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده ی اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیتهايی است که همه ی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند ... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص ميدهد، چون حسابگر است دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند امروز شهید مطهری در دنیا نیست البته امروز هم بعضی ها هم شهید مطهری را رها نمی کنند حتی امروز هم به او تهاجم می کنند لکن آن روزی که زنده بود، آن کسانی که بودند و دیدهاند، ميدانند که با آن شهید عزیز چه کردند؛ چه اهانت ها، چه ناشایست ها و ناسزاها که به آن چهره مطهر و منور زده شد...» (مجله ی اشراق اندیشه، ش اول، هفته نامه ی پرتو سخن، ۲ آذر ۷۹.)
مطالب کتاب شما خیلی مفید و ضروری بود
مقام معظم رهبری همچنین، با اشاره به کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» که حاوی مجموعه سخنرانیهاي آیت الله مصباح در سال ۱۳۷۹ است، فرمودند: «بنده این کتاب مربوط به عاشورا تقریباً همه اش را خواندم مطالبی است لازم، نميشود گفت مفید، بالاتر از مفید (است). مطالب ضروری و لازم است از آن مطالبی هم هست که مخاطب را عصبانی می کند یک وقتی یک مطلبی است که حالا (چندان اثری از این جهت ندارد) یک وقت هم یک مطلبی است که حقیقتاً عصبانی می شوند و برمی خیزند، این کتاب از این نوع بود این طور بازکردن قضایای عاشورا، به روز کردن این قضایا خیلی مفید است. در این ۷-۸ جلسه، بعضی از مطالب مطالبی است که غیر از شما شاید کس دیگری نتواند، حداقل این طور نمی تواند، اصلش را هم حل کنیم لااقل این است که به این خوبی نمی تواند (از عهده ی بحث برآید)
بسیار متشکریم از خدای متعال به خاطر شما
حضرت آیت الله خامنه ای در تاریخ ۶ تیر ۱۳۷۹ نیز به منزل آیت الله مصباح یزدی در قم رفته و دقایقی را در جمع ایشان و خانواده ی مکرمشان حضور یافتند از جمله مطالبی که در این جلسه مطرح شد، این بود که مقام معظم رهبری خطاب به ایشان فرمودند: «روزنامه ی کیهان یک مقاله ی زیبا خطاب به شما نوشته – البته اسم نیاورده، ولی مخاطبش شما هستید درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را درباره ی شما مطرح کرده. حتماً بگیرید و بخوانید (ر.ک: روزنامه ی کیهان، ۴ تیر ۱۳۷۹) این یک روشنفکر مسلمان است، یک جوان روشنفکر مسلمان است، یک مسطوره ای است، یک نمونه ای است از کسانی که درباره ی جنابعالی و کار بزرگی که امروز شما انجام ميدهید، احساسشان و درکشان این است ... به هر حال، ما از خدا بسیار سپاسگزاریم به خاطر توفیقاتی که به شما داده، بسیار متشکریم از خدای متعال به خاطر شما.» مقام معظم رهبری در این دیدار در رابطه با امتیازات روش استاد در ارایه ی مطالب و سخنان خویش فرمودند: «این پرداخت منطقی که شما دارید، مبارک است رنگ کاربردی، تحقیقات کاربردی، رنگ روز، رنگ نیاز زمان، اینکه انسان هم دچار تکرار و حرفهاي گفته شده و سست نشود، حرف منطقی و قوی بزند و هم مته ای از آن نیازهای روز و مسائل رایج سیاسی و غیرسیاسی و فرهنگی – سیاسی در آن وجود داشته باشد، این خیلی خوب است، پرداخت خوبی است این جور سیاحت مطلب خودش یک هنر است.»
مبانی فکری اسلام در دست ایشان است
در تاریخ ۵ تیر ۱۳۸۰ نیز مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان حافظ و قاری قرآن کریم فرمودند: «من خواهش می کنم ایشان (حجت الاسلام طباطبایی) و مجموعه ی دست اندرکار به این نکته توجه کنند که پابه پای پیشرفت معلومات قرآنی و دینی اینها (حافظان و قاریان خردسال) آگاهیهاي استدلالی و عمق بخشیدن استدلالی به اعتقادات اینها را هم حتماً در برنامه قرار بدهید... به نظر من، یکی از چیزهایی که می تواند خیلی کمک کند به این قضیه، این است که از کتابهای شهید مطهری، از معارفی که امروز بزرگانی از قبیل آقای مصباح و دیگران که واقعاً مبانی فکری اسلام دست اینهاست؛ از اینها استفاده کنند حتی ميشود اینها را ساده کرد، شما می تواند این کار را بکنید.» (هفته نامه پرتو سخن، ۱۳ تیر ۱۳۸۰.)
منبع فکر و اندیشه بی غل و غش معارف اسلامی
مقام معظم رهبری بار دیگر در جمع دانشجویان و دانش آموزان طرح ولایت در سال ۱۳۸۱ فرمودند: «لازم است تشکر کنم از معلمان و استادان و دستاندرکاران و مدیران این تلاش فرهنگی که بسیار باارزش است و مخصوصاً از شخص جناب آقای مصباح که حقیقتاً یکی از وجودهاي مبارک و مغتنم در دوره ی ما هستند و منبع فکر و اندیشه ی بی غل و غش معارف اسلامی.ان شاءالله خداوند به ایشان و دیگر دستاندرکاران توفیق ادامه ی این خدمت بسیار باارزش را عنایت کند و وسیله ی بهره مندی هر چه بیشتر، گسترده تر و عمیق تر جوانان را از این سرچشمههای معرفت فراهم کند.» (همان، ۴ شهریور ۱۳۸۱، ش۱۴۳).
شخصیت علمی فکری روشنفکری برجسته/عقبه تئوریک نظام
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین در دیدار سال ۱۳۸۴ با مسئولان دفتر تبلغیات اسلامی حوزه ی علمیه قم خواستار توجه این دفتر به عقبههای تئوریک نظام شدند: «توجه کنید که مجموعه ای از متفکران، علما و سابقه دارهای در امر دین، مدعی عقبه ی تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل ميدهند. اگر شما خود را از مجموعه ی کسانی که در باب دین و مساله ی دین و معرفت دینی مدعیاند، بر کنار داشتید، ناقص خواهید ماند؛ لااقل بی اطلاع خواهید ماند، که این خودش اشکال بزرگی است شما این مجموعه را چگونه تعریف کرده اید؟ الان ما در حوزه ی قم علمایی داریم، بزرگانی داریم، صاحب نظرانی داریم، اندیشه پردازان یا تئوریسین ها و ایدئولوگهايی داریم که با دفتر تبلیغات هیچ ارتباطی ندارند.ما شخصیت علمی فکری روشنفکری برجسته ای مثل آقای مصباح یزدی را در قم داریم؛ یا یک ملای برجسته ی قوی مثل آقای جوادی آملی را در قم داریم؛ در بین آقایان مراجع هم کسانی هستند که در مسائل دینی حقیقتاً روشنفکر و صاحب نظر و صاحب فکر هستند؛ نه امروز و دیروز، از چهل سال پیش در بین بزرگان حوزه ما آنها را می شناسیم که من نمی خواهم اسم بیاورم، ارتباط شما با آنها چگونه تعریف ميشود؟ شما عقبه ی فکری نظام هستید، آنها هم هستند و بسیاری دیگر هم همینطور... سعی کنید این عقبه ی تئوریک نظام بودن تبدیل نشود به یک پستوی بسته و انحصاری که بی خبر از اطراف خودش باشد.» (همان، ۲۰ مهر ۱۳۸۴، شماره ی ۲۹۹، ص۸)
تجلیل از فضل، اخلاص و تقوای آیتالله مصباح یزدی
در جریان سفر تاریخی مقام معظم رهبری به قم در سال ۸۹ مدیر، مسئولان و اعضای هیئتهای علمی مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار با ابراز خرسندی فراوان از تلاشهای عمیق مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی ابراز داشتند: «این مؤسسه خوب، جامع و کامل میتواند از لحاظ تلاش پیگیر، خستگی ناپذیر، خالصانه و عالمانه الگویی برای حوزه باشد.»ایشان با تجلیل از فضل، اخلاص و تقوای آیتالله مصباح یزدی، وجود این کمالات را در مدیریت یک موسسه موجب افزایش برکات الهی خواندند و افزودند: «خدمات و تلاشهای این مؤسسه، به شکل صحیح اطلاع رسانی شود.»(پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری)
این سه در ایشان جمع است: علم، بصیرت، صفا
رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از آخرین سفرهای غیررسمی خود به شهر مقدس قم (اسفند ماه ۸۹ )که با هدف بازدید از بزرگان و مراجع عظام تقلید صورت گرفته است، با حضور در منزل آیت الله مصباح یزدی، نزدیک به سی دقیقه با ایشان و خانواده و فرزندان وی به گفتگو پرداختند. در این دیدار که مشابه حضور پیشین ایشان در بیت آیت الله مصباح یزدی، سرشار از ابراز احساسات و عواطف خانواده آیت الله مصباح یزدی بود، رهبر معظم انقلاب نکاتی را پیرامون ویژگیهاي شخصیتی آیت الله مصباح یزدی بیان فرموده و به ابراز احساسات خانواده ایشان پاسخ گفتند. رهبر فرزانه انقلاب همچنین اظهار داشتند:« بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را میدانم. واقعا میدانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنهای هستند و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را – حالا به این تعبیر بگوییم – خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا.»
رهبر معظم انقلاب تصریح کردند: «این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ا... وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. »(هفته نامه ۹دی اسفند ۸۹ )