حاكمان سعودي خود را شايسته حكومت و تبعيت به تصوير ميكشند، زير از منظر خودشان، تضمينكننده وحدت ملي هستند.
مخالفان منطقهاي و قبيلهاي
جريان شناسي مخالفان آلسعود
دیدبان , 26 دی 1391 ساعت 14:13
حاكمان سعودي خود را شايسته حكومت و تبعيت به تصوير ميكشند، زير از منظر خودشان، تضمينكننده وحدت ملي هستند.
آل سعود از چهار منبع با مخالفتهاي سياسي روبه رو است: فعالان اسلامگراي سني، منتقدان ليبرال، شيعيان، و مخالفان قبيلهاي و منطقهاي؛ از سوي ديگر اسلام گرايان اعم از شيعه و سني در فكر بيداري اسلامي ديگري در اين كشور عربي هستند.
به گزارش حدیدنیوز؛ از زمان شكلگيري پادشاهي عربستان سعودي، تركيب ناهمخوان و از هم گسيخته هويت ملي و ثبات سياسي آسيبپذير آن همواره چالشي خطرناك در برابر حاكمان اين كشور بوده است. خاندان حاكم عليرغم صداهاي مخالف و ناراضي كه نسبت به وضعيت موجود اعتراض دارند، به حيات خود ادامه داده و بصورت ماهرانهاي از تفاوتها و اختلافات مذهبي، فكري، سياسي، قومي و قبيلهاي موجود در عربستان به نفع خود بهرهبرداري كرده است. حاكمان سعودي خود را شايسته حكومت و تبعيت به تصوير ميكشند، زير از منظر خودشان، تضمينكننده وحدت ملي هستند.
هدف نوشتار حاضر آن است كه جريانها و بازيگران اصلي مخالف نظام سعودي را توصيف كرده و اهداف گوناگون هر يك از اين گروهها را مورد بررسي قرار دهد.
آل سعود از چهار منبع با مخالفتهاي سياسي روبه رو است: فعالان اسلامگراي سني (از ميانهروها گرفته تا سلفيهاي جهادي)، منتقدان ليبرال، شيعيان (بويژه در استان شرقي)، و مخالفان قبيلهاي و منطقهاي(به عنوان مثال در حجاز). در مجموع، گروههاي اسلامي بدنبال آن هستند كه زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي را منطبق بر آموزههاي اسلامي كنند در نتيجه بر تحميل ارزشهاي سلفي بر دولت و مردم تاكيد ميورزند. ليبرالها خواستار تغييرات در فضاي سياسي و دستگاه قضايي هستند و از دولت ميخواهند كه به حقوق بشر به سبك غربي توجه كرده و به لحاظ سياسي مجال بيشتري به ديگران داده شود. ليبرالها همچنين اتحاد ميان خاندان حاكم و علما را كه از قرن هجدهم ميلادي وجود داشته، به چالش ميكشند. شيعيان نيز كه در معرض سركوب وحشيانه، تبعيض و ظلم هم از سوي نظام حاكم و هم از طرف علماي سلفي قرار دارند، خواستار به رسميت شناخته شدن حقوق خود هستند. و در نهايت قبايل و مناطق متعددي وجود دارند كه با حاكميت نجديها (كه آل سعود نيز از اين منطقه برخاسته است) مخالف هستند.
۱- اسلامگرايان سني
فعالان اسلامگرا يكي از مهمترين تهديدات عليه نظام سعودي هستند و در سالهاي اخير چندين بار دست به خشونت زده و عملياتهاي مسلحانه در كشور انجام دادهاند. اگرچه اسلام سياسي به شيوه رايجي براي اعتراض عليه حاكميت دولتها در تاريخ معاصر خاورميانه تبديل شده است، در نمونه عربستان سعودي اين مسأله گوياي نوعي پارادوكس است. اعتراضات و تظاهرات از سوي گروههاي اسلامي داخلي عليه رژيمي صورت ميگيرد كه بر بنيادهاي اسلامي بنا نهاده شده است و طبق تفسير خودشان، قوانين و سياستها در انطباق كامل با شريعت اسلامي قرار دارد و اين قوانين در تمامي حوزه هاي زندگي و مسائل سياسي اجرا ميشود. فعالان سياسي سني شامل بازيگران مسالمتجو و خشونتطلب ميباشند و به ترتيب به دو جريان عمده الصحوه و سلفيه جهادي تقسيم ميشوند:
۱-۱- جريان بيداري اسلامي (الصحوة الإسلامية)
در دهه هشتاد و تحت تاثير انقلاب اسلامي ايران، يك جريان فكري سعودي از درون منظومه ديني سلفي ظهور كرد كه دنبال سازش ميان تفكر وهابي و تفكر اخواني بود، به گونهاي كه تفكر وهابي را در زمينه اعتقادي و تفكر اخواني را در زمينه سياسي پذيرفت.
ريشه جريان الصحوة به دهه ۱۹۶۰، زماني كه عربستان سعودي شروع به گسترش روابط خود با جهان خارج نمود، برميگردد. در طول اين دوره، عربستان مرزهاي خود را به روي هزاران پناهنده از مصر، سوريه، عراق و فلسطين كه در كشورهاي خود تحت فشار قرار داشتند، گشود. بسياري از اين پناهندگان به اخوان المسلمين وابسته بودند، و اينان با خود ايدههاي انقلابي را كه عمدتا از سيدقطب رهبر فكري اخوان الهام گرفته بودند، به عربستان آوردند.
اين پناهندگان با توجه به سطح سواد نسبتا بالايي كه داشتند، حداقل در يك بازه زماني كوتاهمدت يك نعمت براي سعوديها محسوب ميشدند. اين هنگامي بود كه عربستان نياز مبرمي به معلم داشت و نرخ بيسوادي به ۸۵ درصد رسيده بود، لذا اينان به سرعت موقعيتهاي حساس اداري و آموزشي را به اشغال درآوردند. رژيم سعودي همچنين به تفكر اسلام سياسي اخوان المسلمين به عنوان ابزاري سودمند در درگيري ايدئولوژيكي خود با ايدئولوژي رايج و پرنفوذ آن زمان يعني ناصريسم و بعثيسم متوسل شد. اسلامگرايان سعودي كه بخشي از جنبش الصحوة بودند، آموزههاي سنتي سلفي را با ديدگاههاي مدرن و جديد اخوان المسلمين تلفيق كردند.
اولين چالش اسلامگرايان ميانهرو به سال ۱۹۹۱ پس از جنگ خليج فارس بر ميگردد كه اينان بيانيهاي به ملك فهد نوشته و خواستار پياده شدن سفت و سختتر ارزشهاي اسلامي در جامعه شدند. اين جنبش در سال ۱۹۹۴ هنگامي كه رژيم دو تن از روحانيون برجسته جنبش يعني «سفر الحوالي» و «سلمان العودة» را دستگير كرد، به سمت راديكاليزه شدن حركت كرد. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ليبرالها اعضاي الصحوة را به دليل سوء استفاده از اسلام، راديكاليزه كردن جوانان سعودي و ايجاد بستري مناسب براي رشد ايدئولوژي جهادي سرزنش كردند.
سلمان العوده سفر الحوالي
۱-۲- ايدئولوژيهاي جهادي
عربستان سعودي همچنين با چالش مخالفان اسلامگراي بين المللي روبه رو بوده و هست. سلفيهاي جهادي با «اسامه بن لادن» و هزاران مبارز جهادي عربستاني كه از جنگ افغانستان بر ميگشتند، همكاري كردند. اينان از اينكه نظام سعودي را كافر و رهبران آن را ملحد بدانند، ترديدي به خود راه نميدهند. همچنين مشروعيت دولت سعودي را به چالش كشانده و عملكرد رهبران سعودي را به باد انتقاد ميگيرند- مثلا وابستگي مقامات سعودي به غرب و در رأس آن آمريكا را نميپذپرند- هم تفسير طرفداران الصحوة و هم تفسير جهاديها از اسلام كاملا در چارچوب گفتمان سلفي جاي ميگيرد اما انديشه جهادي بر سه موضوع تاكيد ويژهاي دارد: مخالفت سازشناپذير با نظام سعودي، اعتقاد راسخ به مقاومت مسلحانه عليه غرب، تاكيد بر جهاد به عنوان وسيله و هدف.
پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، روابط ميان طرفداران الصحوة و جهاديها تيره شد. در طول دهه ۹۰، در بسياري از مواقع رهبران الصحوة براي جهاديها الهامبخش بودند اما پس از آنكه جنبش الصحوة از نظام حمايت كرد، جهاديها اين گروه را مزدور و نوكر نظام معرفي كرده و از آنان فاصله گرفتند.
رهبران سازمان القاعده جزيرة العرب، به ترتيب از
راست به چپ:محمد العوفي وناصر الوحيشي وسعيد الشهري وقاسم الريمي
اين نسل جديد جهاديها با دستورات رهبران القاعده براي حمله به اهداف آمريكايي به عربستان برگشتند و سازمان «القاعده جزيرة العرب» را تاسيس نمودند. اين گروه تاكنون چندين بار به اهداف آمريكايي در عربستان و بويژه يمن حمله كرده و مسئوليت حمله اخير به سفارت آمريكا در بنغازي را نيز برعهده گرفته است.
۲- ليبرال ها
بر خلاف باور رايج، عربستان سعودي همواره پاتوقي براي تعداد زيادي از چهرههاي ليبرالي بوده است. امروزه يك گروه نسبتا بزرگ از ليبرالهاي اصلاحطلب در اين كشور وجود دارند كه اغلب آنان در غرب تحصيل كرده و متشكل از روشنفكران و سرمايهداران و رهبران ميانهرو مذهبي ميباشند.
جريان ليبرال را ميتوان به دو طيف تقسيم كرد: يك طيف بر اصلاحات اجتماعي و مذهبي و طيف ديگر بر ضرورت انجام اصلاحات سياسي تاكيد ميورزد. طيف اول متشكل از اصلاحطلباني است كه عمدتا محافظهكاري و سنتگرايي مذهبي و اجتماعي عربستان سعودي را به باد انتقاد ميگيرد. به نظر اينان، اصلاحات سياسي بدون مدرنيزاسيون شرايط مذهبي و اجتماعي ناممكن است. طيف دوم متشكل از اصلاحطلباني است كه عمدتا بر تغيير شرايط سياسي كشور اصرار ميورزند. بسياري از اعضاي اين گروه علنا ايده تاسيس پادشاهي مشروطه را در كنار پارلمان منتخب و ايجاد سازماني مستقل براي حمايت از حقوق بشر را ترويج ميكنند. بسياري از اعضاي اين گروه- مثلا دو تن از چهرههاي برجسته جريان يعني «عبدالله حامد» و «عبدالعزيز قاسم» - عمدتا در گذشته عضو جريان الصحوة بودهاند.
جريان ليبرال سعودي دچار چالشهاي فراواني است، زيرا اين جريان برخلاف بسياري از جريانهاي ليبرال در ساير كشورها كه عمدتا از كمكهاي مادي و معنوي غرب برخوردارند، معمولا از كمكهاي مادي خارجي محروم است. در نتيجه اين گروه بصورت عمده براي اجراي برنامههاي اصلاحطلبانه خود به خاندان حاكم سعودي وابسته است. رژيم نيز بعيد به نظر ميرسد در آيندهاي نزديك ائتلاف سنتي خود با سلفيه رسمي را بر هم زده و از جريان ليبرال حمايت كند. در حقيقت رژيم سعودي نمونه نظامي است كه از اصلاحات بصورت ماهرانه تنها براي تقويت قدرت خود سود ميبرد و اصلاحات هدف واقعي آن نيست.
اين جريان براي پيشبرد اهداف خود از مطبوعات و كرسيهاي دانشگاهي استفاده كرده و عمدتا بر نخبگان و گروههاي تحصيلكرده متمركز است. در مجموع ميتوان گفت اينان فاقد تاثير كافي هستند. از جمله اعضاي برجسته اين گروه ميتوان به تركي الحمد و عثمان العمير، شيخ طلال محمد رشيد و خانم مضاوي رشيد اشاره نمود.
۳- شيعيان
ديگر گروه مهم كه بيشترين پتانسيل را براي مخالفت با خاندان سعودي دارند، شيعيان هستند. طبق آمار غيررسمي، شيعيان ۵ تا ۱۰ درصد از جمعيت عربستان را تشكيل ميدهند (البته طبق آمار خود شيعيان ۲۰ درصد) و اغلب آنان در استان شرقي زندگي ميكنند. عمده منابع نفتي عربستان در اين استان قرار دارد و حدود ۹۰ درصد از درآمدهاي دولت از منطقه شرقي تأمين ميشود، با اين وجود اين منطقه يكي از فقيرترين بخشهاي كشور است. در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شيعيان با زبان نظامي سخن گفته و خواستار انقلاب بودند اما در دهه ۱۹۹۰ آنها خواستار دموكراسي، كثرتگرايي سياسي و حقوق برابر شدند. به نظر ميرسد اكنون پس از بيداري اسلامي و سرنگوني چندين ديكتاتور خودكامه و مستبد در جهان عرب، شيعيان بار ديگر به خواسته براندازي نظام حاكم سعودي بازگشتهاند. شيعيان عربستان پس از انقلاب اسلامي ايران انرژي قابل توجهي كسب كردند. انقلاب اسلامي ايران الهامبخش شيعيان عربستان بوده است، به گونهاي كه در همان سال وقوع انقلاب اسلامي در ۱۹۷۹ دست به قيام زدند كه در ميان فعالان شيعه به انتفاضه استان شرقي شناخته ميشود.
در سال ۱۹۷۹ تحت تاثير انقلاب اسلامي، شيعيان عربستان «سازمان انقلاب اسلامي» را تاسيس نمودند. اين جنبش بعدها نام خود را به «حركة الاصلاحية» (جنبش اصلاحطلب) تغيير داد كه «شيخ حسن صفار» از جمله برجستهترين رهبران آن است. وي انقلابيگري و عملگرايي را در هم آميخت و خواستار تسامح، تساهل، جامعه مدني و نظام سياسي مبتني بر انتخابات آزاد و آزادي بيان شد. نمايندگان اين جنبش موفق شدند، در سال ۲۰۰۵ كرسيهايي را در شوراهاي شهرها و شهركهاي منطقه شيعه نشين شرق عربستان بدست آورند.
شيخ حسن صفار
از ديگر سازمانهاي شيعي بايد از «حزبالله حجاز» ياد كرد كه در سال ۱۹۸۷ بدست روحانيون شيعي پيرو خط امام (ره) تاسيس شد. اين جنبش همچنين به اصل ولايت فقيه با مرجعيت «آيت الله خامنهاي» (مدظله) اعتقاد دارد. گفته ميشود اين جنبش در سالهاي ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ دو حمله به خطوط انتقال نفت عربستان انجام داده و در حمله به ديپلماتهاي سعودي در شهرهاي آنكارا، بانكوك و كراچي دست داشته است.
آرم حزب الله حجاز
علاوه براين دو گروه اصلي، گروههاي كوچكتر ديگري نيز وجود دارند كه با ترديد به نظام سعودي نگاه كرده و حاضر نيستند اين رژيم را به رسميت بشناسند چون معتقدند نظام سعودي به همراه علماي تندروي وهابي نشان داده است كه حاضر نيست از ديكتاتوري، فساد و طغيان و نيز تبعيض و تندروي عليه شيعيان دست بكشد.
۴- مخالفان منطقهاي و قبيلهاي
بزرگترين تنش منطقهاي بطور سنتي ميان مناطق نجد و حجاز وجود داشته است. مردم حجاز كه به اماكن مقدس مكه و مدينه تعلق دارند، در مقايسه با ساير مناطق شبه جزيره عربستان از هويت منسجم و يكپارچهتري برخوردار هستند. اصالت، قدمت و تقدس حجاز نوعي حس برتري به مردم اين منطقه ميبخشد و در عين حال اينان خود را نسبت به آل سعود كه از يك روستاي دورافتاده در نجد به نام «درعيه» برخاسته و دولت را در اختيار گرفتهاند، براي حكمراني و نمايندگي اسلام محقتر و اوليتر ميدانند. حجازيها با دولت سعودي كه روايتهاي جعلي از تاريخ جزيره عربي ارائه ميدهد، مخالفت ميكنند.
نخبگان حجازي به تغيير نظام موجود و رها شدن از دولت سعودي- نجدي تمايل دارند و آنها منتظر فرصتي مناسبي هستند تا دولت حجازي مصادرهشده را باز پس گيرند. ملك فهد اندك مشتركاتي كه ميان نجديها و حجازيها باقي مانده بود، ويران كرد و امروزه ديگر نخبگان حجازي از اصلاح نظام نااميد شده اند. پس از حوادث ۲۰۰۱ درخواست جداييطلبي از مناطق مختلف عربستان شنيده شد و منطقه حجاز نيز از اين قاعده مستثني نبود اما نظام توانست برخي از سران قبايل را بخرد و آنها را با خود همراه سازد. در طول دهههاي گذشته، برخي حركتهاي خشونتطلبانه در حجاز عليه نظام سعودي رخ داده است اما عمدتا از طرف قبايل حجاز بودهاند نه مراكز شهري و مدني و اين را به عنوان مثال ميتوان در قيام قبيله «بلي» مشاهده كرد. و يا براي اولين بار يكي از خلبانان حجازي به نام «عبدالله منديلي» در دهه چهل ميلادي خيمه ملك عبدالعزيز را با هدف كشتن وي بمباران كرد و يا گفته شده است كه افسران حجازي چندين بار براي انجام كودتا در نيروهاي مسلح برنامهريزي كرده و در معروفترين كودتاي نظامي در سال ۱۹۶۹ مشاركت كردهاند.
پراكندگي قبايل در عربستان
علاوه بر مخالفتهاي منطقهاي، مخالفت ديگري كه متوجه نظام سعودي است، از سوي قبايل است. هرچند كه اپوزيسيون امروزه در عربستان سعودي عمدتا بر بنيادهاي اسلامي سازماندهي ميشود، اما عصبيت قبيلهاي براي چندين قرن متوالي در اين كشور حاكم بوده و اين عصبيت هنوز نيز در ميان قبايل به قوت خود باقي است. فرد قبيله بيش از آنكه به دولت وفادار باشد، به قبيله خود وفادار است.
برخي از قبايل بزرگ عربستان مانند «شمر» تاريخ طولاني از خصومت با خاندان حاكم دارند و آل سعود با توسل زور و شمشير توانستهاند اين قبايل را تحت سيطره خود در آوردهاند و خصومتها و كينهتوزيهاي گذشته ميان اين قبايل و آل سعود هنوز از بين نرفته است. امروزه، رهبران قبايل كارمندان رسمي وزارت كشور هستند و مسئوليت حل و فصل مشكلات قبايل خود به عهده آنان گذاشته است و نظام سعودي زياد خود را با قبايل درگير نميكند.
نتيجهگيري
خاندان حاكم سعودي از روشهاي گوناگوني براي مقابله با صداهاي منتقد كه مشروعيت نظام حاكم را زير سوال ميبرند، استفاده كرده است:
۱.از علماي رسمي سلفي براي مشروعيتزدايي از گروههاي مخالف بهره برده و اين علماي درباري با صدور فتاوا هرگونه تظاهرات و مخالفتي را مخالفت با اسلام دانستهاند. البته اعتبار اين رجال ديني كاسته شده است.
۲.از منابع مالي براي كاستن از تاثير برخي صداهاي مخالف در داخل و خارج از عربستان (مثلا خريد برخي رسانههاي خارجي) استفاده كرده و بويژه از اين حربه در مناطق قبيلهاي كمك گرفته است.
۳.با دستگاههاي امنيتي و نظامي خود و با توسل به عملياتهاي امنيتي پيشگيرانه و از طريق بازداشت و فشارهاي رواني و رسانهاي و سركوب، گروههاي مخالف را مهار كرده و بسياري از تظاهراتها را در نطفه خفه كرده است.
در پايان با توجه به وضعيت كنوني خاورميانه و بيداري ملتهاي عربي، بعيد به نظر ميرسد اوضاع در عربستان به همين منوال پيش برود لذا احتمال آن ميرود كه نظام حاكم در عربستان تاب تحمل دربرابر مخالفتهاي مردمي را نداشته و در كوتاه مدت مجبور به انجام اصلاحات بيشتر و گستردهتر و يا در درازمدت ناگزير از ترك قدرت شود.
کد مطلب: 14445